انگار که از روبه رویی با چشمانت خجل زده بود جاده رفت از شرم حضور رفت حسین اگه عیدیتو نگرفتی تو پست شب یلدایی برش دار تو بلاگم .. اگه نگرفتی عزیزی داداش حسین
خدا را چه می شود جای دست و دلم را حتی شده برای یک هفته جا به جا کند ! باور کنید آب از آب تکان نمی خورد... تهی و پر همیشه بوده و هست، فقط من هفت روز آرام می گیرم و هفت شهر عشق را خواب میبینم... شاید کودکی ام را آنجا جا گذاشته ام، که چنین معصومانه به پرتقال های پشت شیشه زل میزنم. . . . باران مثل کودکی ام پشت پنجره هاست...
انگار که از روبه رویی با چشمانت خجل زده بود
جاده رفت
از شرم حضور رفت
حسین اگه عیدیتو نگرفتی تو پست شب یلدایی برش دار تو بلاگم ..
اگه نگرفتی
عزیزی داداش حسین
جاده سرش را پایین انداخت و رفت،
انگار تو را ندیده باشد
خود را ناپدید کرد
چه محجوب جاده ای !
می ترسم
از این جاده ای که بی انتهاست
هر پیچ
نبودنت را به رخم میکشد...
احسنت ..
سرنوشتش همین است
رفتن!
تو واژه ی بی تکرار همیشه خواستنی....پیروز باشید
درود به تو...
با تمام ِ حس...
الودگی رفیق...
دمت گرم...
مرسی رفیق.
تو که مقصد نباشی ، جاده کدومه؟ راهی نیست. هیچ راهی
ایول داشت این پست
راه،به تو که ختم نشود،بیراهه است!
چن بار گفتم مرا از جاده نترسان!!
جاده ای که تو را بیاورد؛خواهد بُرد!
جاده اسم منو فریاد میزنه
میگه امروز ...
بیا!
انگار که اونم شرمندست .....طفلکی خبر نداره ادما میان که برن ...
ظهور کردی بالاخره!
جاده بی تو
همان بهتر که گم شود...
......
جاده منو یاد چیزای زیادی میندازه حسین ..
خدا را چه می شود
جای دست و دلم را
حتی شده برای یک هفته
جا به جا کند !
باور کنید
آب از آب تکان نمی خورد...
تهی و پر همیشه بوده و هست،
فقط من هفت روز آرام می گیرم
و هفت شهر عشق را خواب میبینم...
شاید کودکی ام را آنجا جا گذاشته ام،
که چنین معصومانه به پرتقال های پشت شیشه زل میزنم.
.
.
.
باران مثل کودکی ام پشت پنجره هاست...
راهی نیست دیگر...؟
میان من،
تا تو؟
قرن هاست که دارم میبارم.
پیر میشوم بس که پی ات گشتم در این راه نم زده ی بی چراغ!
سراغ از هر که میگیرم جوابم رو با نگاه مبهم میدهد یا تکان سر!
کجا بگردم دنبالت؟
زیبا..
همین!
تعبیر جالبی بود. دارم سعی می کنم بیشتر با وبلاگتان آشنا شوم.
جاده
به کجا ختم می شد؟
ممنون بابت خواندنم
شوخی ام را ببخش
وبم را حذف کردم
برای ِ رفتن بود،که آمدیم...
کجایی پسر؟!!!!!!