هشتمین سالروز تولد سه‌گانی

 

Image result for ‫زیبا سازی وبلاگ گل و...‬‎

 

سلام یاران همیشه مهربان.

ایام به کام.

امروز، نهم خردادماه 1397، هشتمین سالروز تولد سه‌گانی است.

تصمیم دوستان سه‌گانی‌پرداز که همچنان در فضای مجازی به فعالیت پرشور مشغولند، بر این شد که امسال جشن‌نامه نداشته باشیم و در عوض، به انتشار دورة‌ی دوم کتابهای سه‌گانی برسیم که ان‌شاءالله طی ماه‌های آینده منتشر خواهند شد.

با این حال، در همین یکی دو روز دهها شعر برای سه‌گانی سروده شد که جهت خالی نبودن عریضه، از آن میان غزل زیبا و ملیح استاد سید حسن سعیدزاده (صهبای بیدگلی) به نمایندگی تقدیم حضورتان می‌شود:

 

غزلی برای سه‌گانی

 

من سالهاست عاشق روی سه‌گانی‌ام

امسال هم مسافر کوی سه‌گانی‌ام

 

با آن که سالهاست سه‌گانی سروده‌ام

در ابتدای سین سبوی سه‌گانی‌ام

 

این رودخانه گرچه به دریا رسیده است

اما هنوز ماهی جوی سه‌گانی‌ام

 

گلهای باغ، بوی سه‌گانی گرفته‌اند

بیخود که نیست نشئه‌ی بوی سه‌گانی‌ام

 

اهل و عیال و ایل و تبارم تمام‌قد

عادت نموده‌اند به خوی سه‌گانی‌ام

 

باید که شعر، داشته باشد زبان طنز

در بیت بعد، طنزبگوی سه‌گانی‌ام

 

ای شعر هشت‌ساله به بابای خود بگو

باور کند مرا که عموی سه‌گانی‌ام

 

هرچند با زبان غزل حرف می‌زنم

اما همیشه روی به سوی سه‌گانی‌ام

 

گفتم: غزل! برای سه‌گانی غزل بگو!

گفتا چگونه؟ من که هووی سه‌گانی‌ام

 

«دستی به جام باده و دستی به زلف یار»

از هر دو دست، بسته به موی سه‌گانی‌ام

 

از هفت‌سین سفره‌ی ذوقم هنوز هم

تنها رفیق با سمنوی سه‌گانی‌ام

 

شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود

شیرین دهان ز طعم هلوی سه‌گانی‌ام

 

تعریف نیست؛ خرده نگیرید! دوستان!

باور کنید! برکه‌ی قوی سه‌گانی‌ام

 

اینجا دوباره قافیه تکرار می‌شود

فولاد آبدیده‌ی جوی سه‌گانی‌ام

 

دور لب پیاله‌ی «صهبا» نوشته است:

من تشنه‌کام چال گلوی سه‌گانی‌ام

 

حالا زمان کوبش مصراع آخر است

چوگان به دست باش که گوی سه‌گانی‌ام

 

سید حسن سعیدزاده (صهبای بیدگلی)

 

 

 

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/1

 

Image result for ‫تصاویر متحرک سه گل‬‎

به نام آن که نوآوری سنت اوست 

 

دو چشمت چون ستاره، روی چون ماه                    سه‌گانی بودی و کشفت نمودند

علی عدالتجو

 

عدد هفت، عدد مقدسی است. وقتی به هفت می‌رسیم، یعنی به جایگاهی رسیده‌ایم که ریشه کرده‌ایم و برگ و بار داده‌ایم و باید منتظر بالیدن و میوه دادن پیاپی باشیم.

نهم خرداماه 1396 ‌هفتمین سالروز تولد سه‌گانی است؛ ژانری که امروزه در هفتمین زادروز آن کسی نمی‌تواند منکر ارزشهای بی‌بدیلش باشد. این روزها در محافل ادبی همه جا بحث سه‌گانی برقرار است. البته گاه این بحثها با نقد کور همراه می‌شود و حتی به هجو می‌کشد، اما مهم نیست، زیرا بر مبنای تجربه‌ی تاریخی، هر پدیده‌ی ماندگاری این رفتارها را تحمل کرده است. ضمنا وقتی از سه‌گانی سخن می‌گوییم، منظورمان سه‌گانی با تمام شرایط آن است، نه هر شعری که تحت عنوان سه‌گانی به بازار مکاره‌ی شعر درمی‌آید.

از سال پیش تا امروز، هم کتاب «بوطیقای سه‌گانی و مسائل آن» توانست دو مقام ادبی ارزشمند به دست آورد و هم چند مجموعه‌ی مستقل و غیرمستقل سه‌گانی از سوی شاعران مطرح کشور به چاپ رسید. اینها خبرهای خوبی است که ما را وا می‌دارد تا نسبت به پاسداشت ارزشهای این پدیده‌ی شعر معاصر همچنان متعهد و مقاوم و مراقب باشیم.

هفتمین سالروز تولد سه‌گانی را به همه‌ی سه‌گانی‌پردازان کشور و به جامعه‌ی ادبی سرزمینمان تبریک می‌گوییم و به همین مناسبت ویژه‌نامه‌ی اینترنتی زیر را طی چند بخش، تقدیم می‌داریم.

هیئت تحریریه:

فاطمه خواجویی راد

خاطره فروزان

نسیم محمدجانی

 

ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/2

   گفتگو با سه‌گانی‌پردازان

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

گفتگو با بابک حسین‌زاده برجویی

 

لطفا اندکی از خودتان بگویید!

بابك حسين زاده برجويي هستم كه در بامداد 1/6/ 55 زماني كه هنوز مهر جهان افروز بر سپاه ظلمت نتاخته بود همراه با برادر همزادم سيامك چشم به كره ي خاكي گشوديم  و در روستاي برجويي – روستاي مهرباني- از توابع بخش خانميرزاي استان زيباي چهار محال و بختياري زنداني قفس دنیا شديم و هم اكنون در سمت كارشناس آي تي دانشگاه شهركرد مشغول خدمت به جامعه‌ی دانشگاهي مي باشم.

 

چگونه با سه‌گانی آشنا شدید؟

 

شعر را با لالايي هاي مادرم در گهواره شناختم و از زماني كه به ياد دارم با شنيدن شعر حال و هوايم دگرگون مي شد  و مي توان گفت با شاهنامه خواني شبهاي زمستان دايي عزيزم از شش يا هفت سالگي شعر روحم را به اسارت خود در آورد و تا به حال به دنبال خود مي كشاندحقير در انواع سبك هاي ادبي طبع آزمايي كرده ام – غزل ، غزلمثنوي ، مثنوي ، چهار پاره ، چهارپاره‌ي مركب ، دوبيتي ، رباعي و ...، و اشعار زيادي را هم در مجلات كشوري جوانان امروز ، اطلاعات هفتگي و ... به چاپ رسانده ام و در اين مسير تلاشم بر قوي سرودن در هر قالب بوده است. همانطوري كه همه ي اهل ادب واقفند هر شخص ادبي زماني به نتيجه مي رسد كه در يك قالب خاص بهتر بتواند حرفش را بزند و ديني را كه از قلم بر گردنش سنگيني مي كند ادا كند. حقير هم در اواخر سال 89 با قالب زيباي سه گاني و مبدع آن استاد عزيزم جناب آقاي دكتر عليرضا فولادي ارجمند، سركار خانم پاييز رحيمي گرامي و ساير دوستان سه گاني پرداز آشنا شدم و درك كردم «چه دنيايي است دنياي سه گاني» و از آن پس سه گاني با وجودم آميخته شد.

 

از نظر شما چه امتیازاتی در سه‌گانی وجود دارد؟

سه گاني پير فرزانه اي است اندرزگو كه حكيمانه ذهنهاي جوان و حكمت‌پذير را نصيحت مي كند و چنان انديشه را غرق حيراني و تفكر مي كند كه عقل تيز پرواز پس از درك اين همه پختگي ، در اوج آسمان آبي اشراق به پرواز در مي آيد و به كشف و شهودي حكيمانه مي پردازد و اين نمونه اي كوچك از امتيازات سه گاني است.

 

آینده‌ی سه‌گانی را چگونه می‌بینید؟

 

علي‌رغم بداخلاقي‌هاي زياد كوته‌بينان و تلاشهاي مخالف از طرف حسودان سه‌گاني كه متاسفانه گاهي هم در لباس دوست وارد اين جريان شده‌اند، اولين مجموعه‌هاي سه‌گاني و بوطيقاي سه‌گاني  - كه چندين مقام ادبی آورده است- به شايستگي چاپ و راهي بازار انديشه شد و صحبت  از اين مهم نقل محافل ادبي است. از جمله یکی مجموعه‌ی سه‌گانی‌های اینجانب تحت عنوان «تو را با ماه می‌سنجم» بود که انتشار آن در دوره‌ی کتابهای سه‌گانی مایه‌ی افتخار بنده است.

نهال سه‌گاني درخت تنومندي شده است كه نه تنها  باد هاي مخالف – كه عددي نيستند- بلكه توفان هاي مخالف هم قادر به تكان دادن اين درخت تنومند كه ريشه در حكمت اشراق، دارد نيستند و به راستي بزرگان درست فرموده اند كه انديشه فناناپذير است. علاوه بر اين با ظهور دوستان سه گاني پرداز انديشمند و شاعر و توانايي كه از بردن نام تك تك آنها  معذورم و صد البته حقير را خواهند بخشيد، سه گاني در آينده حرف اول را در ادبيات كهن اين مرز و بوم خواهد زد و همانند نگيني بر تاج ادبيات ايران زمين خواهد درخشيد.

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

گفتگو با فاطمه خواجویی راد

 

لطفا اندکی از خودتان بگویید!

فاطمه خواجویی راد هستم؛  دبیر آموزش وپرورش و یکی از دوستداران قالب زیبای سه‌گانی. تا کنون مجموعه‌شعری به نام «منظومه‌ها دعا» را چاپ کرده‌ام و نمونه‌های مختلفی از اشعارم در سایتهای شعر نو و شعر ناب و شاعران پارسی‌زبان و جود دارد و همچنین اشعاری در نشریات محلی استان به چاپ رسانده‌ام. در حال حاضر بیشتر در این قالب سه‌گانی کار می‌کنم. 

 

چگونه با سه‌گانی آشنا شدید؟

 

 تقریبا از سه سال پیش با خواندن مقاله‌ای که دوست خوبم نسیم محمد جانی در سایت شعر نو منتشر کرده بود، با این قالب  آشنا شدم و نمونه‌های  زیبای سه‌گانی‌های استاد فولادی مرا مجذوب خود کرد و این آشنایی در گروههای تلگرامی سه‌گانی بیشتر شد و در آنجا با بوطیقای سه‌گانی و سه گانی های دوستان  آشنایی بیشتری به دست آوردم و والان یکی از علاقه‌مندان استوار این قالب دلنشین و زیبا هستم.

 

از نظر شما چه امتیازاتی در سه‌گانی وجود دارد؟

 

حکمت‌آمیز بودن آن و این که سه‌گانی تکرار مکررات نیست، بلکه حاصل اشراق است و شاعرآن منفعل نیست، بلکه فعال است و و در روابط پدیده‌های جهان هستی، چیزهایی فراتر دیده‌های دیگران می‌بینند.

 

آینده‌ی سه‌گانی را چگونه می‌بینید؟

 

آینده سه گانی روشن است و هرچند هنوز برای عده‌ای، چنان که باید، شناخته شده نیست، اما مثل خورشیدی است که مدتی طولانی زیر ابر نخواهد ماند و عن‌قریب این ژانر کوتاه ادبی در همه‌ی محافل ادبی جای پایش باز خواهد شد و طرفدارانش افزونی خواهند گرفت. من که به مطرح شدن آن حتی در محافل ادبی دنیا هم ایمان دارم؛ إن شاء اللّه.

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

گفتگو با مریم صابری

 

لطفا اندکی از خودتان بگویید!

 

مریم صابری‌نسب هستم. سالها در کسوت دبیری ادبیات بوده‌ام و هم‌اکنو مسئول انجمن ادبی معلمان و عضو هیئت مدیره‌ی انجمن دوستداران حافظ اراک هستم. از سال 90، داور مسابقات شعر و داستان و مسئول کارگاه شعر و انجمنهای ادبی کانونهای فرهنگی و تربیتی استان بوده‌ام. سال 90 اولین مجموعه‌شعرم با نام "فصل بی پرنده " به نمایشگاه کتاب تهران راه پیدا کرد  و امسال هم مجموعه‌شعر " زنی دیگر " را منتشر کردم. ناگفته نماند که در هر دو مجموعه، سه‌گانی‌های بنده نیز آمده است.

 

چگونه با سه‌گانی آشنا شدید؟

 

آشنایی با پاییز رحیمی و دکتر فولادی عزیز مرا ترغیب به سه گانی سرودن کرد و افتخار دارم که اولین نشست تخصصی سه‌گانی در سال 89 در شهر و منزل ما با حضور دکتر فولادی و نخستین سه‌گانی‌پردازان برگزار شد.

 

از نظر شما سه‌گانی چه امتیازاتی دارد؟

 

من درون باغ پر شعر و غزل،

میوه های خوب و عالی دیده ام

تا سه گانی چیده ام.

با توجه به سه‌گانی بالا فکر می‌کنم کمی پاسخ شما را داده ام. به هر حال سه گانی یک نوع شعر کوتاه سه مصراعی ست که می تواند کل منظور و هدف شاعر را برای خواننده بیان کند، آن هم به زیبایی و صلابت، و در این عصر فست‌فودی می‌تواند جوابگوی نیازهای سریع مردم باشد، چون مردم ما خیلی حال و حوصله‌ی اشعار و قصاید و غزلیات بلند را ندارند و البته کلی امتیازات دیگر که اینحا مجال بیانشان نیست.

 

آینده‌ی سه‌گانی را چگونه می‌بینید؟

 

اگر دوستان سه‌گانی‌پرداز با وسواس و دقت بیشتر سه‌گانی کار کنند، حتما آینده‌ی بی‌نظیری نصیب سه‌گانی خواهد شد، کما این که امروز نیز به دلیل قوت کار بعضی استادان سه‌گانی، این ژانر در جامعه‌ی ادبی پذیرفته شده است و عده ی زیادتری از شاعران به سرودن آن روی آورده‌اند و ان شاء الله میوه‌های درخت بارور سه‌گانی روز بروز رسیده‌تر و بهتر خواهد شد.

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

گفتگو با محمدمهدی ناصری

 

لطفا اندکی از خودتان بگویید!

 

محمدمهدی ناصری هستم، کارشناس اسناد، شاغل در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، عضو انجمنهای ادبی رضوی، فردوسی، عماد خراسانی، یاران قهرمان، فرخ؛ عضو شورای نویسندگان مجلات هفته‌نامه، ماهنامه و فصلنامه‌ی تشکلهای دانشجویی حد فاصل سالهای 70تا 83، همکار سایتهای اینترنتی ادبی بیت، شعر نو، شعر ناب، آوای دل، کریاس، تخصصی شعر ایران. همچنین تا کنون کتابهای زیر را در زمینه‌ی شعر به چاپ رسانده‌ام:

- یک غزل مهمان من باش

- منظومه‌ی غدیر؛ ترجمه‌ی منظوم خطبه‌ی غدیر

- "کتاب ادبی" اشعار دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی سراسر کشور

- فرصتی میان ماندن و نماندن است (زیر چاپ)

 

چگونه با سه‌گانی آشنا شدید؟

 

به وسیله شخص استاد عزیز و فرهیخته جناب دکتر علیرضا فولادی.

 

از نظر شما سه‌گانی چه امتیازاتی دارد؟

 

عرفان و حکمت و ایجاز متناسب و مهمتر از آن ارتباط سریع با مخاطب.

 

آینده‌ی سه‌گانی را چگونه می‌بینید؟

 

نه من بلکه مردم بر این باورند

که از عصر ما تا ابد اهل دل 

سه‌گانی بخوانند و لذت برند‌.

 

 ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/3

Related image

 

نوشتارها

 

 

حکمت در سه‌گانی

پاییز رحیمی

 

یکی از رویکردها در جهان بینی "سه گانی" طبق بوطیقا، حکمت گویی و حکمت جویی است.سه گانی اگر از این عنصر خالی باشد تُنُک و میان تهی خواهد شد و به جای این که آغاز کنش تازه ی ذهن و فعالیت فکرباشد و به جای این که در ذهن و زبانها بماند و انتقال یابد به سرعت فراموش می شود و در انبوه "شعرنماها" گم می شود.

بحث حکمت را باید جدی گرفت .حکمت گویی البته لبه ی تیز خونریزی هم دارد و آن این است که اگر به افراط میل کند و یا به تکلًف و تصنًع برسد ، سه گانی را تاحد شعارگویی فرو می نهد.

 

باید توجه داشت که سه گانی پرداز حکمت لازم برای سه گانی را از قبل نمی اندیشد و از قبل نمی سازد، بلکه چیدمان برونی و درونی شعر ، فضا را برای بیان و درک حکمت مورد نظر آماده می سازد.به عبارتی گان سوم سه گانی که معمولا ضربه نهایی را به ذهن خواننده وارد می کند و از قضا بهترین و بیشترین فضا را برای القای حکمت مورد نظر شاعر دارد، نباید از قبل قابل پیش بینی باشد.بلکه باید با "ناگهانگی" خواننده را دچار حیرت کند و ذهن اورا آماده سازد که  با پایان یافتن سه گانی ، کنش و فعالیت تازه ی خویش را برای دریافت معناهای تازه تر و وابسته به آن سه گانی آغاز کند.

حال باید دید در سه گانی هایی که دوستان می سرایند تا چه حد اهمیت این موضوع به چشم می آید و تا چه اندازه شاعران عزیز این حوزه می کوشند علاوه بر اصول، جهان بینی سه گانی را هم رعایت کنند؟

 پیشنهادم به خودم و دوستان عزیزم برای سرودن سه گانی های ماندگار تر این است که علاوه بر صداقت ذهن و زبان ، نیاز جامعه را بیش از پیش ببینیم و بشناسیم و خیلی بیشتر از آنچه می شود فکر کرد، بخوانیم و بنویسیم و مهم تر از همه سعی کنیم زبان و بیان مختص خویش را بیابیم.

از سه گانی های سطحی و ساده ، سه گانی های احساسی صرف، سه گانی های شخصی و عاشقانه ، سه گانی های مناسبتی و تاریخ مصرف دار، سه گانی های پیچیده و متکلف و خلاصه از سه گانی های تهی از "حکمت گویی" و " حکمت جویی" بپرهیزیم که این نمونه ها پیکر ظریف این قالب را می خراشد.

تقریبا از روز اولی  که سه گانی زیبای زیر را خوانده ام همواره آن را در ذهن دارم.بارها آن را سر کلاس ها مثال زده ام و نوشته ام.بارها زمزمه اش کرده ام و هنوز فکر می کنم می شود آن را همچنان خواند و لذت برد:

 

ای کاش باغبانان؛

دیگر گلی نکارند

گلها وفا ندارند!

علیرضا فولادی

 

و این است که فکر می کنم برای سه گانی سرودن باید لوازم و زاد و توشه ای داشت که این سفر بی پایان طولانی را همراهی کند و تمام نشود.این است که فکر می کنم حکمت را اگر از سه گانی بگیریم شعاری بی شعور خواهد شد و این است که یقین دارم حکمت مورد نظر را نباید به زور در سه گانی گنجاند.

این بحث باز است و قابل اندیشیدن و ادامه دادن.

با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همه دوستان سه گانی و استاد فولادی عزیز

خرداد ۱۳۹۶

 

 

کشف و اتفاق شاعرانه  در سه‌گانی

نسیم محمدجانی

 

در بین هنرهای هفتگانه، ادبیات (شامل شعر ، داستان ، فیلمنامه و...) پنجمین هنر است. وجه مشترک تمام هنرها، تخیل و عاطفه و منشوری بودن (به معنای چندمعنایی بودن و نه به تعبیر برخی معناگریزی) است.

شعر یکی از برجسته‌ترین زیرمجموعه‌های هنر پنجم است که خود نیز از جهات مختلف زیرمجموعه‌های فراوانی دارد.

سه‌گانی از قالب‌های معاصر شعر کوتاه فارسی است که بوطیقای آن را شاعر و پژوهشگر معاصر، دکتر علیرضا فولادی نوشته و به ادبیات معاصر معرفی نموده‌است.

دکتر فولادی علاوه بر مشخص کردن چهار ویژگی اصلی برای سه‌گانی ( کوتاهی، سه‌لختی، کوبشی و بسته بودن) به هفت اصل نیز برای غنای بیشتر این قالب اشاره داردکه بسیار کلیدی و کاربردی‌اند وبهره‌گیری از همه یا چند مورد از آنها، برای تقویت و ماندگاری سه‌گانی‌ها، بسیار اثرگذار است.

اولین اصل از اصول سه‌گانی، «کشف و اتفاق شاعرانه» است که درک درست این اصل به خلق سه‌گانی‌های خواندنی و جذاب خواهد انجامید.

از اصل« کشف و اتفاق شاعرانه» درمی‌یابیم که سه‌گانی‌پرداز ابتدا اتفاقی در محیط پیرامونش می‌بیند(عینی) و سپس در زوایای پنهان این اتفاق، به کشفی می رسد(ذهنی).

 در برخی شعرهای کوتاه، شاعر در مرحله ی اتفاق شاعرانه می‌ماند؛ یعنی فقط اتفاق را نشان می‌دهد بدون اینکه کشفی داشته باشد از آن اتفاق.   

گاه شاعر از یک اتفاق ذهنی، به کشفی ذهنی می‌رسد که چون هر دو در ذهن اتفاق افتاده کارآمدی چندانی ندارد و نمی‌تواند آنطور که باید در وجود خواننده رسوخ کند و او را به وجد بیاورد.

کشف و اتفاق شاعرانه یعنی  شاعر از عین به ذهن یا بالعکس عبور می‌کند و در سه‌گانی به دلیل مجال کوتاهش معمولاً شاهد  یک حرکت از عین به ذهن هستیم؛ هر چند ممکن است بیشتر هم باشد که بستگی به توانمندی شاعر و فضای شعرش دارد.

بر خلاف ظاهر این اصل در خوانش که ابتدا «کشف» و سپس «اتفاق» آمده  ( کشف و اتفاق شاعرانه)، ابتدا شاعر اتفاقی را آگاهانه (و با نگاهی شاعرانه) می‌بیند و سپس از زوایای پنهان آن به کشفی می‌رسد که از نگاه مردم عادی پنهان مانده است و آن کشف هر چه حکیمانه‌تر باشد با توجه به جهان‌بینی سه‌گانی، پسندیده‌تر است. 

در اصلِ کشف و اتفاق شاعرانه،‌ طبیعی است که پای نمادهایی گاه تازه به میان کشیده می‌شود؛ زیرا شاعر با دیدن پدیدهای طبیعی و غیرطبیعی ناخودآگاه به همسان‌سازی ذهنی آن اتفاق با تجربیات زندگی از جهات گوناگون می‌پردازد.

با این مقدمه و در این مجال کوتاه  به بررسی اصل کشف و اتفاق‌های شاعرانه در هفت سه‌گانی از مجموعه‌ی سه‌گانی « زیر چترم باران» دکتر فولادی می‌پردازم.

1

آسمان با دل تنگم گریان؛

روی چترم باران؛

زیر چترم باران!

اتفاق شاعرانه: گریستن زیر چتر در روز بارانی.

کشف شاعرانه: (مصراع اول و سوم) بارانی بودن هوای زیر چتر در روز بارانی برای نشان دادن اوج دلتنگی.

2

برای او همین دوبال بس بود،

دوبال میله میله،

پرنده یک قفس بود.

اتفاق شاعرانه: دیدن پرواز پرنده‌ها در ارتفاع محدود.

کشف شاعرانه: پرنده را به خاطر محدودیت در پرواز به شکل قفس دیدن و اینکه پرنده بر فرض آزادی هم قدرت پروازش محدود است و پرواز واقعی به بال‌هایی از جنس دیگر محتاج است.

3

هر چند به ماندنش در این دنیا،

جز تا سر ظهر دل نمی‌بندد،

آدم‌برفی همیشه می‌خندد.

اتفاق شاعرانه: دیدن آب شدن تدریجی آدم‌برفی بعد از اتمام بارش برف.(یک آدم برفی که با هنر دست یک انسان شاد، لبخند به لب دارد.)

کشف شاعرانه: (هر سه مصراع)شاد بودن و لبخند به لب داشتن آدم برفی در عین این که در حال آب شدن است و به نحوی حس گریستن را القا می‌کند. این کشفِ همراه با تناقض تاثیر شگرفی بر عاطفه و اندیشه خواننده می‌گذارد.

4

گرم گفتگو،

با زبان بوسه بوسه بو...،

ماهیان.

اتفاق شاعرانه: باز و بسته شدن دهان ماهیان در آب برای تنفس.

کشف شاعرانه: (مصراع اول و دوم)  با زبان بوسه ( با توجه به حالت باز و بسته شدن دهان ماهیان) گرم گفتگو بودن ماهیان.

5

این دو سرو ناز،

باز روبه روی هم گریستند؛

ریشه‌ها یکی دوتا که نیستند!

اتفاق شاعرانه: دیدن دو درخت سرو در کنار هم.

کشف شاعرانه: (مصراع دوم و سوم)

 الف) روبه روی هم بودن دو درخت سرو.

 ب) گریان و دلتنگ دیدنشان به خاطر این که نمی‌توانند فاصلۀ تنه‌هایشان را به دلیل جای گرفتن ریشه‌هایشان در زمین کم کنند.

 ج) ریشه در هم تنیدنشان (عشق عمیق)

نکتۀ جالب توجه در مصرع سوم، این است که با دو شیوه خواندن دو معنی زیبا و متفاوت التذاذ ادبی فراوانی را به کام خواننده می‌نشاند:

الف) ریشه‌ها یکی؛ دو تا که نیستند: ریشه‌هاشان از بس در هم تنیده شده، یکی شده.

ب) ریشه‌ها یکی دوتا  که نیستند : اصطلاح «یکی دوتا نبودن» اشاره به فراوانی دارد و در این سه‌گانی می‌تواند به فراوانی و عمق عشق تاکید داشته باشد.

6

آدمک با یک پا

می‌رساند به کلاغان رها

شوق پروازش را.

اتفاق شاعرانه: دیدن آدمک یک پا (مترسکی در مزرعه)

کشف شاعرانه: (مصراع دوم و سوم) شوق پرواز داشتن مترسک با توجه به حالت یک پا و دستهای بازش.

7

نشستند بسیار با هم

و از عشق چیزی نگفتند

دو دیوار با هم.

اتفاق شاعرانه: دیدن دو دیوار رو به روی هم یا در کنار هم.

کشف شاعرانه: (مصراع دوم) سرد و بی‌روح بودن همنشینی دو دیوار.

مجموعه سه‌گانی « زیر چترم باران» از دکتر علیرضا فولادی پر است از این کشف‌واتفاق‌های زیبا و وجدانگیز که  انتشارات گفتمان اندیشه معاصر آن را در سال 1394 به چاپ رسانده است.

خرداد 1396

 

ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/4

Related image 

با سه‌گانی‌های تازه

 

 

 Related image محمد اسدی غنی:

 

ساقه بریده‌ای به گریه گفت:

شاخه‌های من که معتبر شدند

دسته تبر شدند.

💠💠💠

 

Related imageدریا افکار آزاد:

 

پا به پای بوسه اش،

بی‌دریغ گریه کرد،

لب‌فروش دوره گرد.

💠💠💠

باران بیقرار

رنگین کمان کشید؛

رنگ از رخم پرید.

💠💠💠

شرمنده شد خورشید،

 وقتی که چشمانت،

بی وقفه می‌تابید.

💠💠💠

ازسوی خدا آمده‌ای؛

مهمان عزیزی، ای باد!

با خاک چرا آمده‌ای؟

💠💠💠

آن ابر پرشکوه،

بر آسمان نوشت:

دریاست، سرنوشت.

💠💠💠

 

 Related imageامیر باقری:

 

ای یارِ شهید! گر چه خیره

در عکس تواَند این جماعت،

برعکس تواَند این جماعت.

💠💠💠

می‌شود یک پاسخ  دندان‌شکن

در سکوتِ هسته بود؛

گاه باید پسته‌ی لب بسته بود!

💠💠💠

تو داری برج می‌سازی

و من با مُزدِ سی روزم

به زحمت تا سه روز اولِ یک بُرج می سازم.

💠💠💠

جیرجیرک می‌سرود،

دور او هم با سکوت

تار می‌زد عنکبوت.

💠💠💠

گرچه دریا جای لذت بردن است،

خوب می‌داند غریق

مرگ گاهی مثلِ آبِ خوردن است.

💠💠💠

 

 Related image فرشته جهانگیر:

 

مهربانی بال ماست؛

تا هوادار منی،

نصف دنیا مال ماست.

💠💠💠

بیزارم از حلاوتِ این عشقِ دَمـدَمـی؛

از خاطرم برو!

مرد جهنمی!

💠💠💠

 

  Related imageبابک حسین‌زاده برجویی

 

در جنگل اين مشاجره از ريشه سخت بود؛

آن يك خلال وحشي كبريت بي خطر

از شاخه هاي زرد كدامين درخت بود؟

💠💠💠

انتظارت مدام است؛

آه! اي فصل سبزينه ساحت!

اين وسط كاره‌اي نيست ساعت.

💠💠💠

در خواب حتي ديدن اين صحنه سنگين بود؛

منقار كركسهاي نكبت‌خوار

از خون شيري خسته رنگين بود.

💠💠💠

در سركشي‌ها مانده‌ام با بيقراري؛

نه روي ماندن مانده نه امكان برگشت،

مانند سربازي فراري.

💠💠💠

چند سالي‌ست كه در جشن بهار

شبنم از جانب باران ساقي ست؛

جاي شكرش باقي ست.

💠💠💠

 

  Related imageزهرا خدایاری:

 

می کند نگاه

بوسه‌های خالصانه را

یک فرودگاه.

💠💠💠

شادی‌ام را دیدند؛

باز این عقربه‌ها،

تندتر چرخیدند.

💠💠💠

 

 Related image فاطمه خواجویی راد:

 

تقدیر خورشیدست؛

در سایه‌اش هرشب،

یک ماه خوابیده‌ست.

💠💠💠

شد آشيان هر زاغ؛

بالاتر از سياهي؛

رنگي نبود در باغ.

💠💠💠

در سحر حل معما می کند،

دست های مهربان آفتاب؛

سایه را تا می کند.

💠💠💠

میان خانواده ی فصول،

همیشه عشوه‌های او جداست؛

بهاردخترِ گُلِ خداست.

💠💠💠

 

 Related image اسماعیل رحیمی:

 

تا گلی از بلبلی دل می بَرد ؛

خود اسیر نغمه هایش می شود ؛

عاشقی هم عاشقی می آورد.

💠💠💠

پُرم از شوق پریدن ،امّا ؛

وای از بخت بدم!

درخودم خیمه زدم.

💠💠💠

 

  Related imageمژده ژیان:

 

باید رسیده باشم؛

وقتی شروع کردم به دوست داشتنت،

هنوز کال بودم.

💠💠💠

بگذار بنوازمت،

من عاشق نوازندگی ام،

ای کوک ترین ساز زندگی ام!

💠💠💠

 

  Related imageرضوانه سخنگو:

 

روزی فریب خوردی؛

ما مانده ایم و دنیا؛

آدم! تو سیب خوردی.  

💠💠💠

پشت ابر می رود؛

حال تابشش بد است؛

ماهِ من مردّد است.

💠💠💠

نه حوا، منم من، منم...؛

من این بار یک اتفاق بزرگ؛

زنم.

💠💠💠

سالهای سال، مهربان کنار هم،

سیب خنده‌ها بدون مکث؛

خوش به حال  عکس!

💠💠💠

تو دستم بگیر!

نگیری تلف می شوم؛

خدا! آدمم؛ ناخلف می شوم. 

💠💠💠

 

  Related imageزهره سرکانی:

 

باغبان فهمیده است

دل نباید بست بر رنگِ انار؛

باغ با شمشاد دارد اعتبار.

💠💠💠

در من نفس دَمید؛

دنیایِ تازه را

با من نفس کشید.

💠💠💠

ناگریز از رفتن؛

ناگزیر از ماندن؛

دلخوشم با تو و این فِرفِره را چرخاندن.

💠💠💠

من و تو قصّه یِ ناگفته یِ این دنیاییم؛

راویِ قصّه یِ ما گُم شده است؛

نسلِ بی فرداییم.

💠💠💠

 

 Related image سید حسن سعید زاده بیدگلی(صهبای بیدگلی):

 

گفته بودی"دل خوش سیری چند"

مثل گلهای بهار

یک شکم سیر بخند!

💠💠💠

در چشمت‌ انقلاب است.

خواهر! نگیر از ما

چشم برادری را!

 

💠💠💠

بسازم یا بسوزم؟

خودم را کرده ام گم

میان حرف مردم.

💠💠💠

ای خواب، هر روز

در چشمهایی؛

شبها کجایی؟

💠💠💠

 

 Related image فرح سقایی:

 

آسمان شعر تورا سرمی‌کشد؛

ماه با کلک خیال انگیز تو

دب اکبر می‌کشد.

💠💠💠

شروع تنهایی؛

چه خواب زیبایی

بدون لالایی!

💠💠💠

 

 Related image حسن عبیری:

 

گل اسیر قفس گلدان شد ،

هردو احساس سعادت کردند ؛

گل و گلدان به هم عادت کردن!

💠💠💠

خمیازه می کشد،

بیدار می شود؛

خورشید ، میداندار می شود.

💠💠💠

ضربه ی تبر نمی دهد مجال؛

نیست گریه های بی امان ابر

التیام زخم جنگل شمال!.

💠💠💠

خان ثروت بدحسابی می کند؛

هموطن بر روی میدانهای نفت

گورخوابی می کند.

💠💠💠

بی هیچگونه تردید

آرام می سپارد

شب را به ماه ، خورشید.

💠💠💠

 

 Related image خاطره فروزان

 

قطره هایی که زمینگیر شدند،

دست خورشید به دست

راهی چشمه ی تقدیر شدند.

💠💠💠

عاشقانه های گرم آفتاب

در میان دفتر سپید برف،

دارد از شکوفه های باغ، حرف.

💠💠💠

خاطراتی سبز در مشتش

نرم بر دلهایمان می زد

باز باران با سرانگشتش.

💠💠💠

 

  Related imageصفيه قومنجانی:

 

آرزوی تازه ای نداشتم؛

در هوای دیدنت

هی درخت کاشتم.

💠💠💠

دنیای ما دنیای خاص است؛

هم اخم دارد هم تبسم؛

آیینه کارش انعکاس است.

💠💠💠

آه! دنیای بی زن چه سخت است؛

زن نباشد زمین تیره بخت است؛

زن درخت است!

💠💠💠

 

  Related imageنسیم محمدجانی

 

تا درخت آواز می‌خواند

با صدای بلبل و قمری،

می‌توان لبخند زد عمری.

💠💠💠

در خیال خود سوار ابرها،

می پرید و شادمانه می گریست؛

اسب هم سوارکار ماهری ست.

💠💠💠

راههای پیش رو باز است؛

از هوای تازه بیزاریم؛

در به در دنبال دیواریم!

💠💠💠

کاش می ریخت باران،

آب پاکی

روی دست بیابان!

💠💠💠

عاشق پرنده بود؛

با قفس میانه داشت؛

در حیاط خانه‌اش درخت کاشت.

💠💠💠

 

  Related imageحسین محمدی‌فرد:

 

دائما با من لج است؛

بُرد هرچیز قشنگی داشتم؛

زندگی دستش کج است.

💠💠💠

یک حرف ساده است،

کوتاه و دلنشین؛

می خواهمت، همین.

💠💠💠

کوه پنهان کرده بود اندوه را؛

 رود فهمید و به ابر و باد گفت:

با خود آخر می بَرَم این کوه را.

💠💠💠

در زمان دیگری،

بعدِ مرگم باز هم خواهم سرود،

با دهان دیگری.

💠💠💠

 

 Related imageعبداللّه مهتری:

 

رودها ترانه های جاری اند؛

در بهار لحظه ها

آبها قناری اند.

💠💠💠

واژه واژه جاری اند؛

شعر های انتظار

رمز ماندگاری اند.

💠💠💠

خون سبزتان چکید؛

باغ، چلچراغ شد،

لاله نقره داغ شد.

💠💠💠

مثل دستمالِ کاغذی،

توی دستها مچاله ای؛

لایق زباله ای.

💠💠💠

صد بوسه به لب دارد

هنگام سخنرانی،

آن یار خراسانی.

💠💠💠

 

 Related image مهدی ناصری:

 

ترکت نمی‌کنند؛

اما چه فایده،

درکت نمی‌کنند

💠💠💠

هیچکس ندیده است؛

شاید آنکه زیر سایه آرمیده بود،

ریشه ی درخت را بریده است.

💠💠💠

خواب دیدم پرنده ای می گفت:

بالشت تا پَر است، بی تردید

خواب پرواز را نخواهی دید.

💠💠💠

چلچراغ

ناگهان جلا گرفت؛

یک نفر شفا گرفت.

💠💠💠

هر چند باشد آسمانها جای خورشید،

وقتی تو باشی،

روی زمین هم می شود خورشید را دید.

💠💠💠

گنجشکک احساس من وقتی،

روی تنور عشق می افتاد،

صیاد را هم برده بود از یاد.

 

 

 

 Related image روح اللّه نجفی:

 

در شب مهمانی

بی تو تنها ماندم،

مثل یک زندانی.

💠💠💠

خورشید ساوه بودم؛

یک باغ بی انارم؛

رنگ غروب دارم.

💠💠💠

با حضور باران

رو به بیداری بود؛

برکه ای جاری بود.

💠💠💠

 

Related imageمحمود نیکبخت نصرآبادی

 

نیلوفرم، آری،

همزاد مردابم،

بیدار می خوابم.

💠💠💠

نو کن لباس ایده هایت را

آنگاه خواهی دید

هر روز نوروز است.

💠💠💠

 

Related imageمعصومه هنر

 

ابر است و بارانی نمی بارد؛

پاهای تاول‌دار این کودک

روی زمین خونابه می‌کارد.

 💠💠💠

معشوقه ی دردم،

محبوبه ی اندوه ؛ 

همصحبت یک کوه

 💠💠💠

خورشید یادت را،

یک عمر تاباندی؛

با رفتنت ماندی.

💠💠💠

 

 ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/5

Image result for ‫زیبا سازی وبلاگ گل و...‬‎

 

در وصف سه‌گانی

 

 

غزلی در وصف سه‌گانی

سید حسن سعید زاده بیدگلی (صهبای بیدگلی)

 

افتاد نگاهم  به  سراپای سه‌گانی

گفتم بزنم بوسه به گانهای سه‌گانی

یک چند غزل گفتم و تصمیم گرفتم

آغاز کنم مشق الفبای سه‌گانی

با چشم خریدار ببین حرف ندارد

آیینه‌ی زیبایی سیمای سه‌گانی

از لطف هم‌آغوشی «فولاد و گل سرخ»

آمد به جهان حضرت آقای سه‌گانی

ای کاش که تا یک شبه در دامن «فولاد»

صد ساله شود کودک نوپای سه‌گانی

باید بشتابیم و بگوییم  فراوان

تبریک به استاد، به بابای سه‌گانی

تا هستی و تا هستم و تا دست به نقدیم

استاد نخور غصه‌ی فردای سه‌گانی

تا هفت رسیده‌ست و به گهواره‌ی هشت است

در آمده دندان ثنایای سه‌گانی

از تابش خورشید درخشان تو ای دوست

روشن شده پرنور، ثریای سه‌گانی

مستفعل مستفعل مستفعل مستف

از دست نده زلف سمنسای سه‌گانی

ما جشن گرفتیم که اعلام نماییم

پیدا نشود هیچ کجا تای سه‌گانی

ثابت شده این نکته برای همه‌ی ما

ثابت شود ای کاش به اعدای سه‌گانی

هر چند پراکنده  ولی تابع جمعیم

از همت استاد توانای سه‌گانی

باید که غزلها بنویسم متنوع

تا شرح دهم کل زوایای سه‌گانی

هر آینه با آن که سه گان بیش ندارد

هرگز نبری راه به ژرفای سه‌گانی

گفتند که العاقل یکفی به اشاره

یک قطره نوشتیم ز دریای سه‌گانی

«در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست»

در وهم نگنجد قد و بالای سه‌گانی

از هیچ کسی ترس نداریم که امن است

در سینه ی فولادی ما جای سه‌گانی

از گوش درآرید  اگر پنبه در آن است

دل را بسپارید به آوای سه‌گانی

شد زلزله از زیر و بم واژه‌ی «کوبش»

تا چشم گشودیم به دنیای سه‌گانی

استاد چنین گفت که یاران همه باید

رفتار نمایند به فتوای سه‌گانی

یعنی که سه‌گانی بنویسند و بکوبند

در مصرع سوم به تقاضای سه‌گانی

هر چند که دارایی من عین نداری‌ست

عاشق شده‌ام عاشق سارای سه‌گانی

چندی‌ست که اسباب‌کشی کرده و رفتم

از کاخ غزل جانب ویلای سه‌گانی

باید بزنم چنگ به دامان قصیده

فنجان غزل پر شده از چای سه‌گانی

هر چند که این قافیه باز است ولیکن

کوتاه کنم شرح قضایای سه‌گانی

یاران به غزلهای من اشکال نگیرید

اشکال نگیرید به «صهبای» سه‌گانی

آزاد  نمایید  مرا  دلهره  دارم

آیا رسد این شعر به امضای سه‌گانی؟

 

 

 

 

سه‌پاره‌ای در وصف سه‌گانی

خاطره فروزان

 

در خاک پابند است

هرچند نورسته ست،

اما تنومند است.

 

گاهی تبر می‎خورد؛

اما ببین! در باغ زیبایی

گوی از رقیبان برد

 

توفان حریفش نیست؛

در سردی این باغ

او خام آتش نیست.

 

اندیشه‌ی سبزش

در واژه‌ها جاریست؛

از جنس بیداری‌ست.

 

با حکمت نابش

تاجی به سر دارد،

دنیا خبر دارد.

 

این شعر پرکوبش،

تا بیکران دارد

بر روح و جان تابش

 

یک شعرِ کوتاه است،

عمق تماشایش

از برکه تا ماه است.

 

 

ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/6

 

 

سه‌گانی برای سه‌گانی

 

محمد اسدی غنی:

 

دلم پیش غزل بود،

به دنبال نشانی؛

رسیدم به سه گانی.

💠💠💠

 

 بابک حسینزاده برجویی

 

اي گرفتار اشعار بي‌مغز!

عاشقي كن سه آني،

با سه گاني!

💠💠💠

 

 زهرا خدایاری:

 

عابران کوچه‌‌ی ما شاعرند؛

باغزل بیگانه اند،

در سه‌گانی ما هرند.

💠💠💠

صبح است و زندگانی

از شورو شوق شاعر

گل می کند سه گانی

💠💠💠

 

 فاطمه خواجویی راد

 

با سه‌گانی از فراز آسمان

می زند خدا

چشمکی جدا.

💠💠💠

در قالب سه‌گانی

صبح و سپیده با عشق،

پیوندشان جهانی.

💠💠💠

طعم شیرین سه‌گانی را چشاند،

عطر کاشانش فراموشی نداشت،

او گل بی خار را با عشق کاشت.

💠💠💠

 

 رضوانه سخنگو:

 

خط بکش زیر قسمت خرداد؛

روی تقویم شعرهایت، چون

خبر زایش سه‌گانی داد!

💠💠💠

 

 زهره سرکانی:

 

نغمه هایِ زهره تا

با سه‌گانی، جور شد،

آسمان، مَسحور شد.

💠💠💠

هفت‌سینی با سه‌گانی‌ها؛

سفره‌ای پُرحکمت از دیبا؛

چار فصلِ شعرِ من، زیبا.

💠💠💠

 

 سید حسن سعیدزاده بیدگلی (صهبای بیدگلی):

 

الهی همیشه،

سه گانی!

سه‌گانی بمانی!

💠💠💠

با آن که بس جوانی،

صدساله می‌نمایی،

ای غنچه ی سه‌گانی!

💠💠💠

 

 نسیم محمدجانی:

 

می‌شود بیدار، دل

می‌رود غمها به خواب

با سه‌گانی‌های ناب!

💠💠💠

 

 عبداللّه مهتری:

 

هرچند غزل منشأ حا ل است،

با حکمت محتوم سه‌گانی

محکوم زوال است.

💠💠💠

شعر جهانی‌ام؛

سرشار حکمتم؛

آری، سه گانی‌ام.

💠💠💠

مثل شعرهای نو،

دلنشین و ساده‌ای؛

وای! فوق العاده‌ای.

💠💠💠

 

 معصومه هنر: 

سمبول سروده‌های آنی‌ام؛

خوش‌نشین قصر دل،

عشق شاعرانه‌ها، سه‌گانی‌ام.

💠💠💠

 

 

 ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/7

 

نقد و نظر

 

 

نگاهی به سه‌گانی‌های امیر باقری

حمید زارعی مرودشت

سه‌گانی قالبی نو ظهور در ادبیاتِ فارسی ست که ریشه‌های کهن‌الگویی محکمی دارد. از معرفی این قالب برای جلوگیری از اطاله‌ی کلام خودداری و به این حد کفایت می‌کنم که سه‌گانی با توجه به سرعتِ زندگیِ امروز و مینی‌مال‌پسندیِ انسانِ امروزی قالبی بسیار قابل توجه است. اما این قالب هم مانندِ هر قالبِ دیگری می‌تواند پذیرای اشعاری ناب باشد و برعکس.

لازم است در ابتدا بگویم بنده با سه‌گانی های امیرِ باقری چه طور آشنا شدم. من عضوِ یک گروهِ واتساپی بودم که فضای گروه شوخی و نقیضه‌نویسی و پارودی‌سرایی بود. در این گروه، مدتی تعدادی از سه‌گانی‌های آقای باقری را می‌گذاشتند و بر آن نقیضه‌هایی جالب و خنده‌دار می‌نوشتند و من جذب شدم که ببینم آقای باقری کیست؟ کمی جست و جو کردم و با این سه‌گانی‌ مواجه شدم

 

جیرجیرک می‌سرود

دورِ او هم با سکوت

تار می‌زد عنکبوت

 

حقیقتا لذت بردم. زیباییِ این سه‌گانی‌ من را جلب کرد و در ادامه پیگیر کارهای امیرِ باقری شدم و بیشتر دنبالِ این سوال بودم که چرا با این کارهای خوبی که آقای باقری دارند، در بعضی مجامع موردِ تمسخر و نقیضه و پارودی نویسی واقع می‌شوند؟ ادامه‌ی این نوشتار، بیشتر پاسخگوی این پرسش خواهد بود. برای شروع باید به طبقه‌بندیِ سه‌گانی‌های امیرِ باقری بپردازم. از نظرِ من سه‌گانی‌های آقای باقری به سه دسته تقسیم می‌شوند که هر کدام زیر مجموعه‌هایی دارند:

دسته‌ی اول:

 

سه‌گانی‌هایی با موضوعاتِ فلسفی و نگاه‌هایی فراتر از زمان و مکانی خاص.

دسته‌ی دوم:

سه‌گانی‌هایی که با رویکردهایی اجتماعی و برای زمانه‌ی خودِ شاعر سروده شده‌اند.

دسته‌ی سوم:

سه‌گانی‌هایی با موضوعِ  اتفاقاتِ روزمره‌ی معمول که در راسِ اخبار قرار می‌گیرند و من نامِ این دست آثار را از هر شاعری که باشد، «ادبیاتِ مجازی» گذاشته‌ام، چون با تحریکاتِ دنیای مجازی، شبهِ ادبیات‌هایی خلق می‌شوند که ادبیاتِ حقیقی و از اصالتِ کافی برخوردار نیستند.

در ادامه هر کدام از این دسته‌ها را با ذکرِ نمونه معرفی می‌کنم تا به نتیجه‌ی مورد نظر برسم:

دسته‌ی اول:

سه‌گانی‌هایی با موضوعاتِ فلسفی و نگاه‌هایی فراتر از زمان و مکانی خاص

ادبیاتِ اصیل، به نظرِ من، میراثی بشری‌ست که در طولِ تاریخ از تازگی و اثرگذاری‌اش کاسته نمی‌شود.

این نوع از ادبیات، خواه ناخواه به مسائلی می‌پردازد که برای بشر همیشگی و همواره دغدغه هستند. مسائلی مانندِ مرگ، زندگی، چیستیِ بشر، چیستیِ کائنات و مسائلی از این دست که هرقدر هم انسان از عمرش بگذرد، درگیری‌اش با آنها کم نخواهد شد.

امیرِ باقری از این دست آثار کم ندارد. برای نمونه:

 

از تبار یک درختِ خوب باش!

یا بساز، یا بسوز!

چوب باش!

 

در این سه‌گانی، شاعر فلسفه‌ی حیات را از نگاهِ خودش بیان می‌کند. انسان اگر به طبیعت نگاه کند خواهد دید که هرچیزی در طبیعت، به کاری می‌آید و هیچ چیز بیهوده نیست. می‌توان گفت امیرِ باقری در این سه‌گانی معتقد است انسان اگر مانندِ چوب، یا بسوزد و گرمایی ایجاد کند یا چیزی بسازد و خیری برساند، زندگی‌اش مانندِ یک درخت مفید و معنادار خواهد بود.

اما سه‌گانی‌های باقری، معمولا به همین بیانِ ساده‌، ختم نمی‌شود. در ادبیات، علاوه بر گفتنِ حرفی که زاویه‌ای جدید را به روی ما می‌گشاید، بیانِ چگونگیِ آن حرف هم مهم است. می‌گویند: ادبیات، هنرِ چه گفتن نیست، بلکه هنرِ چگونه گفتن است. چگونه گفتن در ادبیات، راههای بسیاری دارد که یکی کشفِ ارتباطاتِ زبانی‌ست. باقری معمولا در سه‌گانی‌هایش، از ارتباطاتِ زبانی غافل نبوده و همواره در آثارش ارتباطاتِ زبانیِ خوبی پیدا می‌کنیم. در همان سه‌گانیِ موردِ بحث، در کلمات «سوختن و ساختن» ارتباطی ظریف با زندگی نهفته است. زندگی در نهایت، حاوی رنج و شادیِ توام است و حتی گاهی فلاسفه شادی را صِرفِ دوری از رنج دانسته‌اند. در این سه‌گانی، باقری بسیار ظریف از دو اصطلاحِ «بسوز و بساز» کار کشیده و مخاطب را با نگاهی تازه به این این دو اصطلاح مواجه می‌کند و در این بین جهان‌بینیِ خودش را در قالبِ این بازیِ زبانی بیان می‌دارد. یا در آن سه‌گانیِ زیبا که مرا شیفته‌ی خودش کرد:

 

جیرجیرک می‌سرود

دورِ او هم با سکوت

تار می‌زد عنکبوت

 

ایجاز و عمقی در حدِ یک هایکو و ظرافتِ ادبیِ بسیار زیادی در حدِ آثارِ خوبِ زبان فارسی را توامان دارد. ابتدا به محتوای این سه‌گانی می‌پردازم و بعد به ارتباطاتِ زبانی‌اش. در این سه گانیِ موجز و دلنشین، با نگاهی بسیار جزئی‌نگر به مقوله‌ی مرگ و زندگی مواجهیم. جیرجیرکی که در حالِ خواندنِ سرودِ خودش است، نمودی از انسان است که در حالِ زندگی‌ست و غافل از عنکبوتِ مرگ که اطرافش در حالِ تارتنیدن است، لحظه لحظه به مرگ نزدیک می‌شود. غفلتِ جیرجیرک در این سه‌گانی، به زیباییِ هرچه تمام‌تر، غفلتِ آدمی از مرگ را در خود منعکس می‌کند و با نگاهی از بیرون، به مخاطب نشان می‌دهد که در چه موقعیتِ نزدیک به مرگی قرار دارد. از منظرِ زبانی و ارتباطاتِ کلامی، بینِ سکوت و تار زدن و سرود خواندن ارتباطی کاملا ادبی برقرار است که آرایه‌ی ایهامِ تناسب را که از تکامل یافته‌ترین آرایه‌های ادبیاتِ فارسی‌ست، در خود دارد. تار تنیدنِ عنکبوت، در کنارِ سرود خواندنِ جیرجیرک، یادآورِ تار زدن است و سازِ تار که همراهِ دیرینِ آواز بوده است، در این سه‌گانی، بدونِ این که حضور داشته باشد، سرخوشیِ عنکبوت را از شکارِ پیشِ رو نشان می‌دهد. عنکبوتی که در سکوت تار می‌زند، کاملا چهره‌ای شیاد و زیرک دارد که از غفلتِ جیرجیرک استفاده کرده و در حالِ شکارِ اوست. چهره‌ی دوگانه‌ی این سه‌گانی، که در ابتدا تصویری شاد از سرود خواندنِ جیرجیرک و تار زدنِ عنکبوت ارائه می‌دهد و در لایه‌ی زیرین، چهره‌ی واقعیِ عنکبوت را رو می‌کند، مخاطب را به کشفی ادبی نائل می‌آورَد که این سه خطِ موزون و مقفا را از یک شعرِ ساده‌ی زیبا یا از یک کلامِ عمیق فراتر برده و هم شعری زیبا ارائه داده است و هم حرفی عمیق برای گفتن دارد و ترکیبِ این دو سطح از ادبیت و اندیشه، تشکیلِ یک سه‌گانیِ شاهکار و اندیشه‌مند را داده است که نشان از پتانسیل‌های این قالب در بیانِ اندیشه و شعر دارد. در این بخش برای مثالِ آخر یک سه‌گانیِ دیگر را می‌آورم:

 

مرگ، پایان غم انگیزی نیست؛

راز این فلسفه را می دانند؛

همه‌ی جمجمه‌ها خندانند.

 

جمجمه‌ی انسان، به دلیلِ ردیفِ دندان‌هایش ظاهری خندان دارد و باقری با کشفِ این لبخند، چهره‌ای تازه به مرگ داده است.

 

دسته‌ی دوم:

سه‌گانی‌هایی که با رویکردهایی اجتماعی و برای زمانه‌ی خودِ شاعر سروده شده‌اند

 

امیرِ باقری را می‌توان شاعری دانست که از مسائلِ اجتماعی نه تنها غافل نیست، که ظاهرا رسالتِ شعر را پرداختن به این موضوعات می‌داند. دلیلِ این ادعای من آن که در آثاری که از او خوانده‌ام، با این دست آثار، بیشتر از دیگر بخشها مواجه شده‌ام. خودِ من بشخصه، دسته‌ی اولِ سه‌گانی‌های او را که در بحثِ قبل مطرح کردم، بیشتر می‌پسندم و نظرم این است که ماندگاریِ یک شاعر در گروِ آن دست کارهای فلسفی و فرازمانی‌ست، اما حقیقتا باقری از پسِ آثارِ درزمانی و درمکانیِ دسته‌ی دوم هم به خوبی برآمده و اگر حرفی برای اجتماعِ امروزش دارد، آن را از سطحِ یک حرفِ ساده فراتر برده و در پرداختی ادبی به آن رنگ و بویی شاعرانه داده است:

 

طنز تلخ روزگار:

خانه ی پدر، اجاره‌ای،

شغل مادرم همیشه "خانه‌دار!".

این نگاهِ کنایه‌آمیز به کلمه‌ی "خانه‌دار"، هنرِ باقری را در پرداختن به کلمات نشان می‌دهد؛ خانه‌داری که هیچ خانه‌ای ندارد. بیانِ فقر در این سه‌گانی بسیار موجز و تازه است و مانندِ بسیاری از آثارِ امیرِ باقری، در این اثر هم مخاطب به کشفی ادبی نائل می‌شود که باعثِ لذتِ ادبی شده و اثر را در ذهنش حک می‌کند. از این دست کارها در آثارِ باقری بسیار است و برای نمونه چندتایی را درج می‌کنم"

 

قدشان خم شده، مانند رکوعی نابند؛

پدر و مادر ما،

مثل قوس دوسر محرابند.

 

این سه‌گانی که تقدسِ پدر و مادر را با تشبیهشان به قوسِ دو طرفِ محراب نشان می‌دهد، شاید متعلق به زمانی خاص نباشد، اما از نظرِ من جزوِ سه‌گانی‌های دسته‌ی اول هم نیست. ولی کماکان تشبیهی بسیار زیبا و بدیع دارد که خواه ناخواه مخاطب را وادار به همراهی با شاعر می‌کند و تا زمانی که ما محراب را بشناسیم، این تشبیه را لمس خواهیم کرد.

 

ملتی را که فقط

بهر آزادی خود ناله و زاری بکند،

دستی از "غیر" برون آید و کاری بکند.

 

در این سه‌گانی با ترکیبِ «دستِ غیر» مواجهیم که به جای ترکیبِ «دستِ غیب» آمده است و شاعر بدونِ اشاره به انتظارِ مردم برای دستِ کمک کننده‎ای از غیب، این انتظارشان را نشدنی دانسته و دستِ غیب را بسیار زیبا به دستِ غیر تغییر داده و مخاطب متوجه می‌شود که خبری از دستِ غیب نخواهد بود و یا خودمان کاری می‌کنیم یا بیگانه.

 

زیرِ فشارم، اما

تا خَم نگردد انگشت

هرگز نمی‌شود مُشت.

 

سه‌گانیِ زیبایی‌ست که البته نیاز به هیچ توضیحی ندارد.

 

دسته‌ی سوم:

سه‌گانی‌هایی با موضوعِ  اتفاقاتِ روزمره‌ی معمول که در راسِ اخبار قرار می‌گیرند و من نامِ این دست آثار را از هر شاعری که باشد، «ادبیاتِ مجازی» گذاشته‌ام، چون با تحریکاتِ دنیای مجازی، شبهِ ادبیات‌هایی خلق می‌شوند که ادبیاتِ حقیقی و از اصالتِ کافی برخوردار نیستند و فقط به دردِ همین دنیای مجازی می‌خورند و بس.

 

به گمانِ من دلیلِ سوالِ اصلیِ این متن که چرا امیر باقری با این حجم از کارهای خوب، موردِ نقیضه‌نویسی و شوخی واقع می‌شود را می‌توانیم در این دسته از آثارِ او جستجو کنیم. این روزها هر شاعری خواه ناخواه تحتِ تاثیرِ فضای اخبار و رسانه، دست به خلقِ آثاری سریع و مصرفی می‌زند. امیرِ باقری از نوشتنِ این دست آثار استثنا نیست، کما این که در همین دست آثارش هم همیشه در پیِ کشفِ ادبیت و ارتباطات‌ شاعرانه است و حقیقتا آثارِ مصرفی‌اش هم از آثارِ مصرفیِ دیگر افراد یک سر و گردن بالاتر است. با این حال، چه می‌شود کرد که انتظارِ مخاطب از امیرِ باقری با دو دسته ی قبلی از آثارش، بالا رفته و آثارِ دسته‌ی سوم را بر نمی‌تابد و واکنشهایی سریع و صریح نشان می‌دهد. به چند سه‌گانی از این دسته اشاره می‌کنم:

 

نکته‌ی مبهمی به فالِ تو نیست؛

این حقیقت که عمقِ فاجعه است:

مرگ در معدنی که مالِ تو نیست.

 

این سه‌گانی مربوط به مرگِ معدنچیانی‌ است که همه را متاثر کرد البته. اما باقری در این کار چه کشفی دارد، جز همان حرفی که تمامِ مردم گفته‌اند و گفته‌اند و گفته‌اند. همین حرفِ تکراری که معدنچی‌ها برای چیزی مردند که سودی به آن‌ها نمی‌رساند.

از امیرِ باقری انتظار می‌رود در آثارش نکته‌ای جدید را برای مخاطب رو کنَد. چون در دیگر آثارش اثبات کرده که تواناییِ انجام این کار را با قدرتِ تمام دارد، کما این که در همین سه‌گانی هم بینِ (عمق) و (معدن) می‌توان ارتباطِ کلامی و معنایی را دید، اما نگاهِ شاعرانه‌ای در این کار وجود ندارد

مثالی دیگر:

 

افسوس! با لالایی قوم سیاست‌باز،

این بار هم می خوابد این غمباد؛

آتشنشان هم می رود از یاد.

 

این همان حرفِ کلیشه‌ای ا‌ست که همه‌ی مردم می‌گویند. همه می‌دانند که اخبار در امروز، عمری کوتاه دارد و سریع با خبری دیگر جایگزین می‌شود. پس امیر باقری در این سه‌گانی هم از آن اکسیرِ شاعرانه‌اش به مخاطب نمی‌دهد، مگر همین ارتباطِ بین لالایی و خوابیدنِ غمباد.

و مثالی دیگر:

 

مسجد و باز چراغ و خانه؛

گرچه از رنج حلب ناشادیم،

بی خبر  از حلبی آبادیم.

 

تقریبا تمامِ مردمِ امروز همه با هم می‌گویند چرا دولت، سهمِ فقرای خودمان را با کمک کردن به حلب و فلسطین هدر می‌دهد. این حرفی نیست که یک شاعر بخواهد از جامعه و سطحِ زبانِ اجتماع بردارد و موزون کند و با ارتباطی ساده بینِ حلب و حلبی آباد در قالبِ یک شعر ارائه‌اش دهد.

اما در همین دست آثار هم گاهی با این‌گونه سه گانی‌ها مواجه می‌شویم که:

 

پروانه را بی هوش کردند؛

وقتی خبرها با طنین داغ گفتند:

آتشنشان را شعله‌ها خاموش کردند.

 

این سه‌گانی نه تنها مربوط به آن آتشنشانانِ پلاسکو نیست که مربوط به ایران هم نیست و ادبیتِ کار هم زیباست. وقتی آتش، آتشنشان را خاموش می‌کند کشفی ادبی است.

در دسته بندیِ نیازهای اولیه‌ی بشر، بعضی از نظریه پردازان، بعد از نیاز به خوراک و پوشاک و مسکن، نیازِ چهارمی را مطرح می‌کنند به نامِ نیاز به بازی. هنر زاییده‌ی این نیاز است. پس عملا می‌توان هنر را دسترنجِ کودکِ درون دانست که در پیِ بازیهایش با الفاظ و رنگها و آواها خلق می‌کند. اما از امیرِ باقری که آثاری فاخر دارد، حقیقتا انتظار نمی‌رود آثاری خلق کند که از یک بازیِ سطحی فراتر نرفته‌اند. بید ل‌دهلوی در غزلی که نگاهش به ادبیات را شرح می‌دهد، می‌گوید:

ادب هرجا معین کرده نزلِ خدمتِ پیران

رعایت کردگانِ رغبتِ اطفال هم دارد

بله، بیدل معتقد است شاعر باید برای همه دست از مخاطبان، شعر داشته باشد؛ هم برای مخاطبِ خاص و نکته‌سنج، هم برای مخاطبِ عام که با شعر به شکلی تفننی سر و کار دارد. اما حقیقتا در دیوانِ خودِ بیدل هم ابیاتی که خالی از شاعرانگی باشد نمی‌بینیم. من قصد دارم جسارت کرده و روی حرفِ بیدل حرفی بزنم و آن این که: شاعر باید مواظب باشد با طنابِ مخاطبِ عام، به قهقرای ساده‎نویسی سقوط نکند، مخصوصا امروزه که ارتباطِ شاعر با مخاطبِ عام به مراتب بیشتر از زمانِ بیدل بزرگ است. بعضی از مضامین رایج در جامعه‌ی امروز بسیار سطحی و دم‎دستی است و به نظرِ من در حدِ شاعرانگیِ امیرِ باقری نیست. حقیقتا حیف است که با توپِ سیصد و پنج به شکارِ گنجشک رفت.

 

خلاصه این که بنده به عنوانِ یکی از علاقه‌مندانِ پر و پا قرصِ جنابِ باقری، به ایشان پیشنهاد می‌دهم اسیرِ ادبیاتِ مصرفی و رسانه‌ای نشوند و آثارشان همچنان دغدغه‌مند بماند. چون ایشان علاوه بر مسئولیتِ شاعرانگی که به دوششان نهاده شده، مسئولیتِ شناساندنِ قالبِ سه‌گانی را هم به عهده گرفته‌اند و می‌توانند الگویی بسیار مناسب برای آینده‌ی سه‌گانی باشند، چه بنده معتقدم امیرِ باقری، قطعا یکی از شاعرانِ این سده است که در تاریخِ ادبیاتِ ما نامش خواهد ماند و از او و آثارش یاد خواهد شد، چون به مسائلی عمیق با زبانی موجز که نیازِ اصلیِ روز است می‌پردازد و چه بهتر که این یادآوری با وسواسِ بیشتری از سوی ایشان، یک یادآوریِ ماندگارتر باشد.

در ادامه چند سه‌گانیِ زیبا از ایشان می خوانیم:

 

 

بیهوده از ما انتظاری در پریدن بود،

وقتی صعود ساده‌ای امروز،

بر دوشهای پله‌برقی‌هاست.

 

 

 

ای گلبهار من!

سبزه نیاز نیست؛

ابرو گره نزن!

 

آفرین بر زبان آرامش!

گاه در پیچ و تاب‌های کلام

"مار" هم می شود به نرمی "رام" .

 

تا دستِ کشیده گاهگاهی،

از قامت خویش تا نگردد،

تیری ز کمان رها نگردد.

 

وقتِ کوچک نمودنِ بینی

دیدم از دیده‌ام بسی پیداست،

دردم از خودبزرگ‌بینی‌هاست.

 

حرصمان پوشالی ست؛

یادتان هست معلم می گفت:

ابتدای "همه" چون "هیچ" دو چشم خالی ست؟

 

در پیله‌های خواب غفلت،

پروانه‌هامان گیر دارد؛

پروازمان تاخیر دارد.

 

مثل یک فرضیه کاش،

می شدی یک راز دور از دسترس؛

آب در مریخ باش!

 

زندگیمان چهارتا برگ است،

برگهای شناسنامه گواه:

از تولد، سه صفحه تا مرگ است.

 

ای سلیمانهای اهریمن نژاد!

تخت باد‌آورده را

می برد یک روز باد.

 

ای یارِ شهید! گرچه خیره،

در عکسِ تواَند این جماعت؛

برعکسِ تواَند این جماعت.

 

زندگی نبض تو را می خواهد؛

جاده مثل خود مقصد زیباست؛

سرعت از لذت ما می کاهد.

 

خلاصه که در آخر به ایشان به خاطرِ این شمِ شاعرانه تبریک می‌گویم و از ایشان به خاطرِ فعالیت در این قالبِ نوظهور که حقیقتا نیازِ ادبیِ جامعه‌ی امروزِ ایران را تامین خواهد کرد، تشکر می‌کنم و امیدوارم روز به روز شاهدِ شاعرتر شدنِ ایشان باشم. 

 

مروری بر یک سه‌گانی

مسعود شریفی نجف آبادی

 

تاریک شد از دود

 

رنگین‌کمان آرزوهامان؛

 

کی آفتابی می‌شوی؟ باران!

 

نسیم محمدجانی

 

"جایی در پس رنگین‌کمان، آسمانها  آبی‌اند و رؤیاهایی که جرئت می‌کنی در سر بپرورانی به وقوع می‌پیوندند."

 

فرانک بائوم

 

سه‌گانی حاضرسرودۀ سمبولیک بسیارزیبایی است که تمامی مؤلفه‌های این مکتب را یکجا در خود به کمال رسانده‌است.

 

یکی از اصول بسیار مهم دراین مکتب ادبی-هنری پرداختن به حقیقت ذهنی فارغ از واقعیت عینی است. در این باره بودلر، پایه گذار مکتب رمزگرایی در غرب می‌گوید: «دنیا جنگلی است سرشار از اشارات. حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر می‌تواند به رمز و راز این اشارات پی ببرد.»

 

خیال یکی از عناصر اصلی شعر است و در این جهت، رمز و نماد، پردۀ خیال را زیباتر می‌کند  و ادبیات ایران سرشار از نماد و رمز است. به عنوان مثال "باران"  در سراسر جهان نماد باروری، رحمت و تبرک الهی است

 

نیستیم از جلوه باران رحمت ناامید          تخم خشکی در زمین انتظار افشانده‌ایم

 

صائب

 

دراسطوره‌های یونانی همۀ خدایان آسمان و زمین را با باران بارور می‌سازند: «باران از آسمان فرو می ریزد، زمین را باردار می‌کند؛ از این رو برای انسان و حیوان، گیاه و حبوبات به دنیا می‌آورد.»

 

درشعر معاصر نمادهای گوناگون  باران را می‌توان یافت. باران گاه نمادی از آزادی است:

 

قاصد روزان ابری، داروک! کی می‌رسد باران؟

 

نیما

 

باران در شعر سپهری شویندۀ گرد و غبار عادات و تازه‌کننده ‌است:

 

فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد

 

با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت

 

دوست را، زیر باران باید دید

 

عشق را، زیر باران باید جست

 

سهراب سپهری

 

در شعر همو باران رمز نگاه تازه و برداشت بدون شائبه است:

 

یک نفر آمد کتابهای مرا برد...

 

میز مرا زیر معنویت باران نهاد

 

سهراب سپهری

 

در شعر شفیعی کدکنی، باران نماد تازگی و طراوت و شویندگی و پاکی و عالم قدس است. باران زمانی که آخرین برگ سفرنامه را می‌نویسد به ما می‌گوید:

 

آخرین برگ سفرنامۀ باران این است

 

که زمین چرکین است

 

شفیعی کدکنی

 

 

 

و اما در سه‌گانی مورد بحث، شاید  نماد "باران" به صورت اعم اشاره به رحمت خداوند و به صورت اخص اشاره به حضرت بقیة الله الاعظم، حضرت مهدی، عجل الله تعالی فرجه شریف، دارد.

 

پس از نماد "باران" به نماد "رنگین‌کمان" می پردازم؛ نمادی که کلید تأویل این سه‌گانی است.

 

در علم روانشناسی مبحث رنگها بسیار قابل توجه است و روحیه و شخصیت هر فرد با توجه به رنگی که دوست دارد، تفسیر می‌شود. خانم محمدجانی با ایجازی بسیار قابل تحسین، تمام آمال و آرزوهای بشری را در نماد "رنگین کمان" که شامل طیف وسیعی از رنگها می‌شود، جمع نموده‌ است.

 

بنفش: معنویت

 

نیلی: ابدیت

 

آبی: الوهیت

 

سبز: طبیعت

 

زرد: عقل

 

نارنجی: خلاقیت

 

قرمز: جنب و جوش، شادی

 

و رنگ سفید که در آن مستتر است: آرامش و آزادی

 

شاعر در این سه‌گانی پیامی روشن دارد:

 

در زمانی که آسمان زندگی انسانها و بخصوص مسلمین و شیعیان بیشتر از پیش تیره و تار گشته است و مدتها از نخستین نزول "باران " رحمت الهی گدشته (اشاره به پيامبر اسلام حضرت محمد "ص"، بزرگ‌ترین رحمت عالم.) و"رنگین کمان" آرزوها رنگ باخته است، شاعر درخواست رحمتی دگربار می‌کند و مگر در دعای فرج امام زمان(عج) نمی‌خوانیم: "خدایا بلا عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیری شد و تویی یاور و شکوه به سوی تو است؟

 

الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ

 

فریاد فریاد فریاد دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت

 

ادامه دارد

 

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/8

 

Image result for ‫تصاویر زیباسازی گل وبلاگ‬‎

 

 

یادداشت‌ها

 

 

کشف شاعرانه

عزیز آقایانی

کشف شاعرانه،

الکل نودونه‌درصد نیست،

اما مستی آور است؛

قوه‌ی جاذبه هم نیست،

ولی تو را به سوی خودش می‌کشد؛

اورانیوم و نظریه‌ی نسبیت و قاره آمریکا هم نیست،

گاهی بارش گنجشک از آسمان است،

در یک صبح رنگارنگ پاییزی.

فکرت آزاد باشد و بفهمی

مغز هم یک قفس تو در توست

و یا ترکش کنار نخاع درحالت وداع

شاید بارش سکه باشد در وقت عاشقی

و امکان فهم گنجشک از راز جهان

کشف شاعرانه،

 خداحافظی قبل از سلام است،

مثل مسافری،

 که از مقصد به مبدأ می‌رود،

زمانی که باران از زمین به آسمان می‌بارد

و مردم به آن فواره می‌گویند؛

حرکت جاده از نگاه پنجره‌ی اتومبیل است،

و تکان درخت در حرکت باد،

از چشم پنجره‌ی کلاس درس.*

*بخشی از تصاویر این یادداشت، برداشت از سه‌گانی‌های استادان سه‌گانی است؛ همانان که گرچه برای شعر فارسی فراتر از باشو، بوسون، ایسا و شیکی، سرآمدان هایکوی ژاپنی گام نهاده‌اند، همچنان در حجاب معاصرت به سر می‌برند.

 

 

 

مضراب دل

مژده ژیان

خوشحالم که به عنوان  یکی از سه گانی پردازن نسل اول  شاهد شکل گرفتن این ژانر از ابتدا تا  به امروز که  شکل جریانی به خود گرفته، بوده و هستم؛

امروزدیگر سه گانی  با چاپ و نشر کتاب ارزشمند «بوطیقای سه‎‌گانی و مسائل آن» در تاریخ شعر فارسی   به ماندگاری رسیده است.

من نیز  به نوبه‎ی خود و به عنوان یک سه گانی‎‌پردازدر طی سالهایی که  با جریان همراه بوده‌ام، برای معرفی این قالب در استان محل سکونتم، اردبیل، فعالیتهایی داشته و دارم؛ از جمله تهیه‌ی گزارش و  مصاحبه  با دکتر علیرضا فولادی، نوشتن از این قالب در مجله‌ها  و روزنامه‌های محلی  و معرفی  حضوری  این ژانر  به مراکز  ادبی، حوزه هنری  استان و اداره ارشاد و دانشگاه فرهنگیان و....

و این روزها با تلاش تازه‌ای  در  همین راستا  در هفتیمن سالگرد تولد سه‌گانی ،  از اولین کتاب  چهارگانی‌هایم رونمایی شد،  لازم به ذکر است که  دکتر فولای  در کتاب بوطیقای سه‌گانی و مسایل  آن  به صورت تئوری در قسمتی که مربوط به شعر کوتاه است، طی جملاتی  به چهارگانی چنین اشاره داشته‌اند:

"یک و دو و چهار و پنج گانی ها می توانند  لبریخته‎ی  سه گانی  باشند" و کتاب «مضراب دل» من، کوششی است برآمده از این تئوری.

امیدوارم همه بتوانیم از هر راهی که امکان دارد، به سه‌گانی، این پدیده‌ی راستین شعر معاصر فارسی، خدمت کنیم و آن را در جایگاه واقعی‌اش بنشانیم.

 

 

همپای ذهن بی‎شکیب

زهره سرکانی

سه گانی، شعری است همپایِ ذهنِ بی شکیب  و تنگْ حوصله‌ی بشرِ امروز که مفاهیمِ دیریاب و دور از ذهن را به بیانی ساده، بر پرنیانِ احساس و اندیشه باز می گوید و انسانِ گریزْ پایِ عصرِ آهن و شتاب را به درنگ، تأمّل و حمکت می‌خوانَد.

 

 

 

سه‌گانی، تکامل‌یافته‌ی کوتاه‌سرایی‌های معاصر

مهدی ناصری

تأکید بر اثرگذاری کلام مختصر و مفید، در گذشته نیز به صورت نظری وجود داشته است و این تأکید عملا بیشتر در امثال و جکم، بروز یافته است. امام علی (ع) می‌فرماید: خیر الکلام ما قل و دل. این نکته حتی در عالم سیاست کاربرد پذیرفته است، چنان که اسکافی، کاتب علی سپهسالار، هنگامی که این سرلشکر امیرنصر سامانی بر ماکان کاکی پیروز شد، جریان پیروزی را با جمله‌ی کوتاه «اما صار ماکان کاسمه»؛ یعنی ماکان مانند اسمش [نابود] شد، مخابره کرد. این جمله از صاحب بن عباد در عزل قاضی قم معروف است که: «ایها القاضی بقم، قد عزلناک فقم»؛ یعنی ای قاضی قم، تو را عزل نمودم؛ پس برخیز!

با این همه امروزه، در ادبیات و بویژه شعر، اهمیت کوتاه‌نویسی بیش از پیش مشخص شده است. آئوگوستو مونه روسو، نویسنده‌ی گواتمالایی، داستانی نوشته است که تنها هفت کلمه دارد:

وقتی بیدار شد، دایناسور هنوز آنجا بود.

در شعر معاصر ما دیرزمانی نیست که به اهمیت چنین نکته‌ای توجه افزونتر کرده‌اند و از این رو امروزه سرودن شعرهای کوتاه به صورت مد روز درآمده است.

در این گیر و دار، با توجه به توانمندیهای شعر فارسی، سه‌گانی کوشیده است جریان کوتاه‌سرایی معاصر را تحت نظمی اصیل درآورد و پیش روی جامعه‌ی ادبی قرار دهد تا از هرج و مرج این جریان بکاهد و بر اساس همه‌ی نشانه‌ها موفق بوده است؛ بخصوص که در همین گیر و دار، امکان نفوذ فرهنگ بیگانه و رشد قارچ‌وار قالبهای وارداتی هایکو و مانند آن نیز وجود داشت و ایستادگی سه‌گانی، جهادی واقعی در مقابل این نوع جریانهای بیگانه‌زده هم بود که این امر، افزون بر ارزشهای ادبی منحصربه‌فرد سه‌گانی، ارزش افزوده‌ی دیگری برای آن است.

سه‌گانی همه‌ی گذشتة شعر فارسی را به خدمت این هدف متعهدانه درآورد و دو جمله‌ی زیر اندکی از واقعیتهای آن را به رخ می‌کشد:

  1. هیچ نامی جز سه‌گانی، گویای خصوصیات ژانری که امروزه آن را سه‌گانی می‌نامیم، نیست و به تعبیر دیگر، سه‌گانی، سه‌گانی است و بس.
  2. سه‌گانی، تکامل‌یافته‌ترین شکل کوتاه‌سرایی در شعر فارسی است و از این جهت، هیچ قالب دیگری را یارای رقابت با آن نیست.

 

 

 

سخن، نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

محمود نیکبخت نصرآبادی

دکتر علیرضا فولادی را از سال 1376 که وارد دانشگاه شدم و افتخار دانشجویی در محضر ایشان نصیبم شد، شناختم. حضور در محفل ادبی شعر دانشگاه کاشان با نام " محفل ادبی باران" یکی از پررنگ‌ترین و زیباترین خاطراتی است که از آن روزها در ذهن دارم.

ایشان در سرودن غزل و شعر نو نیز، توجّه به تازگی و نوگرایی را همیشه مدّ نظر داشتند. من همیشه به ایشان به چشم یک استاد خلّاق نگاه می کردم تا این که سر انجام این خلّاقیت، خود را در لباس سه‌گانی به تاریخ ادبیات این مرز و بوم معرفی کرد.

سه گانی معجونی از شعر، حکمت و به روز بودن است.آنچه سه گانی رابه عنوان یک قالب شعری امروزی و امروزپسند در آورده است، توجّه به تازگی و پرهیز از کلیشه‌ای بودن و تکرار است و به همین دلیل است که اگر شاعری حرفی برای گفتن نداشته باشد، نمی تواند و تمایلی هم ندارد که در این عرصه قلم‌فرسایی کند.

یکی از ویژگی های انسان عصر امروز، کنجکاوی بیش ازحد راجع به موضوعاتی است که در پیرامون او در جریان هستند. سه‌گانی به شکل هنرمندانه و به دور از ملال‌آوری و دلزدگی به این ویژگی توجّه می‌کند و با تکیه بر آزادی و رعایت جوانب، حتّی جوانب ساختاری آن، مخاطبان مشتاق راسیراب می‌سازد.

 

 

ادامه دارد

جشن‌نامه هفتمین سالروز تولد سه‌گانی/9

Image result for ‫تصاویر زیباسازی گل وبلاگ‬‎

 

جملاتی در باره‌ی سه‌گانی

 

 

  زهرا خدایاری:

سه گانی: شعر شیرین آرامش

 

  فاطمه خواجویی راد:

سه گانی اشراق معنی از دل بی‌روح کلمات است.

 

  سید حسن سعید زاده بیدگلی (صهبای بید گلی):

سه گانی شعری است که برای اثبات رسالتش در گهواره سخن می‌گوید.

 

  خاطره فروزان:

سه گانی در ترافیکِ دغدغه‌های زندگی، متروست و به تعبیر دیگر، ام پی تری لحظه‌هاست.

 

  نسیم محمدجانی:

سه‌گانی: کوتاه‌ترین راه به سرزمین اندیشه و خیال.

 

 

پایان