-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1394 20:51
امروز وقتی پشت میز کار بلاگ اسکای نشستم همه چی،همه چی،همه چی برام تازه شد.همه ی اون اتفاقا.همه ی اون روزای خوب و بدی که باهامون بود. سه نقطه تا بعد!
-
میروم طرح غصه ای باشم
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 04:24
دلم بدجوری گرفته.دلم واسه خیلی چیزا تنگه.دیگه این خونه خاک خورده و خسته ست.سیبیل گذاشتم.موهام ریخته.خیلی داغون شدم.داغون تر از روزای قبل.جرات سر زدن به این ویلاگ و نداشتم هیچوقت.نشستم خودم و گذشته ی خودم و خوندم.کاش بشه یک لحظه برگردم به اون روزا.رفیقای خوبی دور و برم بودن که دیگه هیچکدومشون نیستن.رفیقایی که خیلیاشون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 01:46
کجاست؟ چه می کند؟
-
خر
جمعه 7 تیرماه سال 1392 01:13
ژیلا بنی یعقوب آزاد شده بود.الان نمیدونم کجاست. موسوی حالش بده. باغ گیاهشناسی چرا باید تخریب بشه؟؟ بافت های قدیمی شهر یزد ... :(
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 00:40
غرق اند به خون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 خردادماه سال 1392 00:31
ژیلا بنی یعقوب کجاست؟
-
بی پرده
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 01:20
حالا که بعد از مدتی به خانه ی قدیمی ام پا گذاشته ام میبینم شادی های این چند روز برایم قابل هضم نیست.ما مردمی که چهار سال پیش با شعار آزادی زندانیان سیاسی و موسوی و کروبی و ... و با مطالبات حداکثری پا به خیابان میگذاشتیم.ما را که یک چشممان خون بود،چشم دیگرمان اشک حالا چه شده؟؟ من اعتراف میکنم که رای ادم.به روحانی.هر...
-
پست شماره ی 1:از ارتفاع 8884 متری سطح دایره
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 22:56
بلاگستان بی تو بلاگستان نیست. اصلن بیا بزن تو گوشم داداش. بیا بزن بگو تُف تو روت حسین. وبت و کلا پاک کردی دیگه؟ها؟ باشه؛ به قول علیرضا آذر عزیز: می روم تا درو کنم خود را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 22:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA می ترسم از دهان هایی که روایت های ِ عاشقانه شان شبیه رویاهای ِ من باشند. می ترسم مخاطب ِ شان تو باشی. می ترسم از مردهایی که چای را با تو می خواهند، خیابان را با تو می خواهند می ترسم دکمه های ِ پیراهن ِ تو را... می ترسم شال ِ موهای ِ تو را... حالا تو عین ِ خیالت هم نیست!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 14:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA من مترسکی میان ِمزرعه ات! برای ِ سایه ی ِ کلاغ ها؛
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1391 12:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA زمان میان ِ تاریکی ِ آن شب نمی گذشت پاسبان داشت توی ِ شب قدم می زد گل ها،خودشان را جمع و جور کرده بودند، خوده شان را به مردن زده بودند، صدای ِ افتادن ِ سفیدی ِ آگاهی با تیترهای ِ ممنوع از میان و روی ِ در های ِ به هر سو بسته هی حواس ِ مرد ِ مذکور را پرت می کرد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 13:15
هوا ابری،زمین غمگین،زمین سرد خدایا لطفا!از این جنگ برگرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 17:56
به تمام باجه های شهر زنگ زدم هیچ جا نبودی
-
روشن گری
شنبه 18 آذرماه سال 1391 19:36
میگن نیستم هستم هستم هستم خوبه؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 16:33
باورم کن که بعد مردن هم حس خوبی به خودکشی دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 12:27
دیگه امیدی به اینجا نداشته باشید.مرگ مغزی شده این وبلاگ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 03:00
از خواب من مردی از سمت چپ دنده اش بلند شد و صُبح سطل زباله خانه را به اتش کشید حسین طاهری(رها)/مرداد ماه نود بیشتر از این حرفی ندارم!
-
دو شعر،یک پیوند و یک احتمال!
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 11:16
1. تُف واژه ی غمگینی ست که از دهان شاعری به سمت مرزهای جنگ زده پرتاب شده وقتی عمیق ترین چاه های خون بیخ ِ گوش خاور میانه است تـــــــــــُف لفظیست عاشقانه! وقتی گلوله های وطنی به جای قلب دشمن تن همکلاسیت را نشانه می رود این شعر،پایان خوبی نخواهد داشت، تا وقتی که تمام خشاب ها خالی نشده باشند. 2. فرقی نمی کُند زمین کجای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 20:51
من "بهمن" می کشم گلویم "تیر" مادرم،چه انقلابی به پا کرده!
-
برای مردی که فقط قدش دراز شد!
جمعه 16 تیرماه سال 1391 21:02
آقای همسایه دستت را از روی ماشه بردار تو بشارتی به جز مرگ نداشته ای! شرمنده ی تمام عزیزانی که آمدند و هنوز نیامده ام.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 07:40
دانه دانه گلهای پیراهنت را میچینم. می رسم به دشت لختی که تن تو باشد. اینجا سرزمین من است. کشوری که یک نفر جمعیت دارد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 12:20
میگفت قد خودت بفهم که از زندگی لذت ببری. نگفتم این لذت مفت نمی ارزه.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 22:43
من بدم بانو این که موهایت را کسی نبیند?
-
گاهی وقتا مجبوری احمق باشی
دوشنبه 15 خردادماه سال 1391 00:16
می نویسم: "لب های تو" و بعد،روی ِ شعر دست می کشم... هفته ی ِ خاکستری،پست ِ بغض آور!! از آصف نوروزی همین!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 خردادماه سال 1391 11:57
رودها بدون تو بی جریان اند، ماه دلش بی تو قرص نیست می شود توی چشم آفتاب زُل زد باد ها را با فوت خاموش کرد سری به کوه و دشت بزن، زمین دارد دیوانه می شود! * پرونده ی چشم های تو،هنوز باز است!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 12:03
پاهایت را امشب خواهم دزدید وقتی که خواب باشی! بلوار ها را با هم،بیدار نگه میداریم پشت ویترین مغازه ها حسرت خواهیم خورد! بستنی در سینما سانس نیمه شب برای تاکسی نارنجی رنگی دست تکان می دهم "آقا دربست؟" -قبل از صُبح مجسمه باید به موزه اش برگردد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 13:19
اگر دست من بود، زمین را خلاف جهت حرکت تو می چرخانم. هر چه راه بروی از سر کوچه دور تر نشوی اگر دست من بود که آب از آب تکان نمی خورد. لطفا این پُست را در گذشته ها بخوانید! عصرهای ِ دوست نداشتنی حرفهای ِ من از زبان حسن هادوی مرتد ِ عمله ی استکبار و یک غزل زیبا و دائم در حال بهتر شدن از پگاه دلتنگی بی برو برگرد! ( با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 12:01
وبلاگ کتاب و کتابخوان به روز شُد،در اطلاع رسانی کمک کنید. "کتاب خوانی" هر چی بیشتر کتاب میخونم،بی سواد تر میشم!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1391 18:01
یک کار قدیمی چشم های ِ تو، همیشه چای را از دهان می انداخت؛ شما را پیوند می دهم به تمام پیوندهای ِ روزانه ام!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 13:09
حرف نزن،دارم از چشم هات سوال می پُرسم.