قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

!?

حالا ما یه تزی دادیم،گویا جملگی موافقند که دیداری ترتیب داده بشه.به همین دلیل بنده شدم ساربان! 

 

یکی دو تا از بچه ها گفتن بعد از امتحانات دانشجویان عزیز و دلیر/گفتیم باشد. 

 

فعلا فقط خودتون و برای تاریخ 89/11/7 آماده کنید/من نمیدونم کجا باید قرار و بزاریم.هر کی تو یه شهر داره زندگی میکنه!من نمیخوام کسی ناراحت بشه یا جا بمونه..ولی باید یه جوری به توافق برسیم! 

 

+دیشب که برف آمد،دیگر فرصت تو تمام شد/آدم برفی ام را با شخص سوم ساختم... 

 

+++فوری!شرمنده همگی...فردا غروب تا شب بعد از کلی بررسی و گه گیجه گرفتن تو یه پست مکان و زمان و مشخص میکنم!همه دوستایی که نظر دادن واقعا مرسی.اگه نشد که نظر اونا بشه شرمنده ایم/من و همدستم!اگه برنامه جواب داد حتما تکرار میشه...

باز هم سه نقطه

 می روم از اینجا 

 

می روم به پاسارگاد 

 

و در آن جا یار پادشاه خواهم بود. 

 

مانوئل باندئیرا 

 

+آپوپتوزیس یک خردمند 

 

_تو فکر اینم یه برنامه بزاریم یه دیدار دسته جمعی 30 40 نفری داشته باشیم!


دیدار نوشت:آقا من جدی گفتم.بگید کجا میتونید بیاید؟!

no thing

نمی دانم چرا، ولی اتفاقی در درونم افتاد. شروع کردم به دادن زدن بر سر او (کشیش زندان)، فحش دادم و به او گفتم که بیخودی برای من دعا نکند. دست بردم و یقه عبایش را گرفتم. داشتم هر چه در قلبم بود را بر سرش می ریختم، فریادهای عصبانیت و فریادهای مسرت. به نظر می آمد او در مورد همه چیز مطمئن است، درست نمی گویم؟ با این وجود، همه آن اطمینانش به اندازه تار مویی از یک زن هم ارزش نداشت. او حتی در مورد زنده بودن خود هم اطمینان نداشت، چرا که مانند مردگان می زیست 

 

بیگانه/آلبر کامو 

 

no thing

منم خوبم،میزنم

آخر هر چیزی خوبه! 

 

اگر خوب نشد،هنوز به آخرش نرسیدی. 

 

"چارلی جان"!

من هستم،همینجا

از آن هواهای سنگین و دلچسب بود که روی قلب را فشار می دهد و آدم آرزو می کند که دور از آبادی در کنج دنجی باشد و کسی آهسته پیانو بزند.


+منتظر خدا بودم/