تنم این جا بدون ِ تو
ی ِ عمر ِ ساکت و مرده ست
همون پاها که می رفتن
ببین حالا دیگه خسته ست!
چه زخمایی که می بخشی
به دستای ِ کبود ِ من
پرم از حس ِ تنهایی
قد ِ یک جمعه خستم من
چه قدر دوری از این خونه
چرا پنجره ها بستن
چه قدر دلتنگ ِ اون شب هام
که چشم ها تو - می بستم؛
چه قدر باید بمیرم من
تا برگردی به این خونه
خودت می دونی جات اینجاست
خودت می دونی دیوونه!
بداهه بود؛ببخشید؛
دفتر شعر های ِ من گم شده...
دفتر شعرهای من گم شده،
نقاشی ، اگر آن را پیدا کند
میتواند
جزء به جزء چهرهات را ترسیم کند
بعد ممکن است عاشقت شود
از دوری ِ تو مثل ِ من ، احتمالن شاعر هم میشود
خُب همین جا هم بخونید!