قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

اولین پاییزیه

آمد

 

پاییز آمد 

 

پاییز با غمش آمد. 

 

امسال هم فزونی یافت. 

با بارش های گاه و بی گاه ساعت 5 

  

با خلوت کردن تو بوستان های شهر  

 

رقص برگها روی هوای دم کرده و هم آغوشی با ته سیگارهای مچاله شده رو سنگفرش خیابون. 

 

با بچه مدرسه ای های سرتقش!  

 

اخ اومد بالاخره.اومد،دیدی عشق من. 

 

اومد حالا که تو نیستی تا واست کاپیتان بلک بزنم.شیرین بشم. 

 

تا بارونیمو ببینی که همیشه خیسه. 

 

تا از صدای رعد و برق هول بخوری و بغلت کنم. 

 

تا آخر شب کافکا بخونم و با چایی و هل. 

 

تا ببوسمت.