قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

سرد است مثل ِ روسیه، 

دستانی که 

از متحد سابقش جدا مانده است!

شهر ِ من دیشب،

در تاریکی می سوخت!



بذار مرور کنم آخرین باری که دیدمت.من اعتراض داشتم به آشفتگی ِ موهای ِ تو،و فقط سکوت کرده بودم.و فقط با سکوت یکی یکی خیابونا رو به ته می رسوندم.تو پشت ِ سر ِ من نفس نفس میزدی و من به روی ِ خودم نمی آوردم که دلم میخواد

تو دست ِ من و میگرفتی و من به روی ِ خودم نمی اوردم که من

تو میگفتی حسین و من کر شده بودم.زیر ِ پُل ِ هوایی بود که تنهات گذاشتم،یا تنهام گذاشتی.دنبال ِ مقصر نمی گردم.سیگارمو در آوردم و آتیش زدم.چند قدمی نرفته بودم که برگشتم ولی تو در کار نبودی.پُل هوایی و تلو تلو خوردم تا تهش.باز تو نبودی.بالای ِ سرمو نگاه کردم،باز تو نبودی.به سیگارم نگاه کردم.تو نبودی.حتا وقت ِ رفتن تو چشم ِ هم نگاه نکردیم ولی میدونم مثل همیشه بودیم.

بقیه ش واسه وقتی که از روی ِ تخت ِ بیمارستان بلند شدی،برگشتی خونتون،من آروم گرفتم.

از در ، پنجره

از دودکش ِ بخاری

از هر جا که توانستی طلوع کُن

سیل ِ این باران

دارد مرا در قعر ِ این تنهایی

ته

نشین

می کُند

این طور فکر کُن!


من به خانه بر میگردم

تو لم داده ای روی ِ مُبل

و غذا

بوی ِ دست های ِ تو را می دهد.


دی ماه ِ نود