تو باید برگردی
باید برگردی
و با من پرواز کنی
باید برگردی
و زندگی دوباره ات را با من آغاز کنی.
تو باید برگردی
و با دست های من
پنجره ی صبحِ اتاقت را باز کنی.
چشمهایت را هم
فقط برای دیدنِ من
باز کنی.
برای بوسیدنت،
برای لبهای من ناز کنی.
تو باید برگردی
این یک تمناست.
آرام-بوی تمام گلها و درختان باران خورده شهرم را ضبط کردم.بوی خواب آلودگی نفرت انگیز ِچراغ قرمز های طولانی-بوی حشیش پخش شده از لای درز در همسایه که ماراتن وار تمام ساختمان را آغشته می کند-بوی سالخوردگی یک نیمکت دو نفره،وسط پارک حاشیه شهر-بوی تن لخت یک پسر،وقتی تنها در خانه!بوی دستان سرد دختر و پسری که از هم متنفراند،ولی جای فحش لبخند تحویل هم می دهند.
خرید های شلخته و کسالت آور دم عید،سر برج-اضافه حقوق-حق بیمه.فرانشیز.
بوی کت شلوار های عرق گرفته رئیس کل بانک مرکزی.صف اتوبوس هوایی،ایست،گل،شلیک.
بوی تعفن خوشایند جنازه یک روشنفکرنما با کلاه فرنگی روی سینه باد کرده از حرف های نزده،نگفته،عقده شده/
بوی تانک و توپ و جنگ و سهمیه همه جوره ،ارث پدری خاکریز های جنوب.
بوی سگ مستی شیخ بی شیخ،وقت مستی رو منبر.بوی خدا تو دستای یه دختر هفت ساله.
بوی کروات گره شده به گردن تمام اعدامیان زندان اصلی پنج ستاره شهر.
ملت جملگی به زیر سایه سکوت خزیده اند،خربزه هم خریده اند
بساط عیش و خریت هم گسترده اند،
چه عشقی هم میکنند!
+دوستان بلاگفایی،بلاگفا ریده!