قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

دانه دانه گلهای پیراهنت را میچینم.

می رسم به دشت لختی که تن تو باشد.

اینجا سرزمین من است.

کشوری که یک نفر جمعیت دارد.

میگفت قد خودت بفهم که از زندگی لذت ببری.

نگفتم این لذت مفت نمی ارزه.

من بدم بانو این که موهایت را کسی نبیند?

گاهی وقتا مجبوری احمق باشی

می نویسم:


"لب های تو"


و بعد،روی ِ شعر دست می کشم...





هفته ی ِ خاکستری،پست ِ بغض آور!! از آصف نوروزی


همین!

رودها بدون تو بی جریان اند،

ماه

دلش بی تو قرص نیست

می شود توی چشم آفتاب زُل زد

باد ها را

با فوت خاموش کرد


سری به کوه و دشت بزن،

زمین دارد دیوانه می شود!


*


پرونده ی چشم های تو،هنوز باز است!