قمار باز

آزادی بی بها نیست

قمار باز

آزادی بی بها نیست

باز هم همان همیشگی ِ همیشگی

چشم های ِ تو،

همیشه چای را از دهان می انداخت؛

تو روی ِ تخت بخواب 

من همین جا،روی ِ زمین 

کنار ِ تو کمی از سطح بالا ترم؛

داستان اصلا این نیست؛

جمعه را اشک می ریزد 

کوچه در غروبِ پاییز؛ 

 

(ح.ر)

هیچی!

آهسته تر گام بردار، 

بگذار صدای ِ رفتنت را نشنوم...

ربات با گروه خونی +O

موتور خوابم را خاموش می کنم 

از تختم پیاده می شوم 

 از اتاق تا حیات را فاکتور بگیریم

پاهایم را می گذارم روی ِ حالت بارانی 

دستهایم را تنظیم میکنم 

یکی در جیب پالتویم 

دیگری را عمود 

چتر گرفته 

بی حرکت 

من-ربات شده ام