المثنی ندارد؛
لبهای با انحنای تو.
تابستان بلند از راه می رسد،مثلِ دامنِ دیشبِ تو.
یک روز"من"،جایِ تمام"او"ها را می گیرد
و من می میرم.
تو در طالعِ من هستی و
شناسنامه یِ او
فنجانِ چای،رویِ فرش
روزنامه عصر،لایِ سالنامه
موهایِ تو،لایِ دستهایِ
او...او...او