-
:.( :.)
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 13:01
ساعت نیمه شب امشب/ مثل بختک قصه ها عشقم را روی تو ولو خواهم کرد...
-
پست سیاسی
چهارشنبه 8 دیماه سال 1389 20:58
تا اطلاع ثانوی تلویزیون های خود را خاموش کنید! +ای بزرگان وطن داد کنید...
-
oo
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 19:37
باد،تمام نت های لب پنجره را برد/ لب روی لبانم بگذار،امشب را بداهه میبوسمت http://hotdog.blogsky.com/ " سیاسی نوشت"
-
..
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 21:05
مانده ام،زیر همان کاج کبود،شاید از راه برسد قاصد پیغام امشب تو/
-
جنب تو
شنبه 4 دیماه سال 1389 19:55
اصولا زیاد اشتباه میکنی عزیزم.همین که فکر میکنی من هیچم نیست اشتباه است دیگر.منی که شب ها تا صبح/بیدار بیدار.بعد از ظهر های خواب آلود جمعه و کلا هر روز که باران ببارد یا نبارد بیاد تو،به فکر خواندن و نوشتن از تو هستم یعنی اینکه اشتباه میکنی خانمم/همین دیروز دختری با تو اشتباه گرفتم.نزدیک بود کار به بوسه و آغوش بکشد که...
-
همین
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 19:22
یلدا چه باشی،چه نباشی/ همان چند ثانیه اختلاف خودش را دارد... تحصن روبه روی سازمان کوریون(تا بازگشت کامل)
-
۹۰
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 15:10
برنامه این شبهای من/ روی تخت،زیر پتو،تو فکر تو +رفاقت>>>>خسارت
-
خاک بر سرتان
شنبه 27 آذرماه سال 1389 23:45
حسین که شهید شد/ سیاه ها را در آوردند، پرچم ها را به پایین خیمه ها برچیده چای های صلواتی ته کشید ساسی مانکن شد ترک اول این روزها خیالشان راحت شد/ +محل دریافت وام خرید ازدواج!
-
۲۶۵+۶۷۴۵۶۴۶۵۴۵۴۲۳۱۵۴۳۴۶۴۹+۶
جمعه 26 آذرماه سال 1389 18:09
قرض کن و زن بگیر، قرضت میره،زنت میمونه/ قد ندادم+تو اون خاطره ها غرق شدم...
-
حُر،خَر
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 12:56
این حُر شدن ها،حسین می خواهد/ +2 سالی میشود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 14:51
انتظار داغ،جنب ایستگاه صلواتی +مَرد،مُرد
-
این هم میگذرد
شنبه 20 آذرماه سال 1389 18:58
یا خدا این حسینت را از عزاداری های ما محفوظ بفرما!
-
هرگز هرگز هرگز
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 18:55
مثل زدن علی بی غم به کوچه ی علی چپ/
-
۱۶
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 15:31
یه امروز و نپر تو فکرم! میخوام دور خودم و خاطراتم سبز و خوش باشم/
-
ورود حوالی ممنوع
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 15:13
لطفا با عشقتان وارد کوچه نشوید! +تو دیگه برنمیگردی،آخر قصه همینه/
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آذرماه سال 1389 19:37
خبر شادمانیت رسید! دلواپسش بودم
-
-۳
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 19:47
همیشه یه پای موندنت می لنگید، از درد قطعش کردی،بی خبر... +حالا کلی کوچه و خیابون و نیمکت و پارک و سیگار نخی و آب طالبی و فحش و کتک کاری و سر قرار موندن تو سرما و گرما دارم که باید یه نفره ازشون بگذرم!من میتونم،تو غصشو نخور...
-
-۲
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 19:42
یه فلش بک بزن ببین میتونی امشب سر رو بالشش بزاری!
-
-۱
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 12:55
دیشب،لباس عروس زیبایی داشتی! داماد،هم بد نبودی... مبارک باشد این جنگ!
-
هیس
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 19:29
من همیشه دیر میرسم،مثل حالا که عاشق تو شده ام امشب،مرا ببخش محبوب من/
-
یه نگا به خودت بنداز
پنجشنبه 4 آذرماه سال 1389 16:41
نامه های تو زیر بالینم،داغ تو بر دل چه کنم آخر بار،میروی امشب از این قصه
-
شب عیدی رفتیم به فاک
شنبه 29 آبانماه سال 1389 19:50
یک در میان درها را باز میکنم نا امید نشوم از نیامدت! +میخوام همین جا همتون دعوت کنم به همون پیوند معروف که چند وقت پیش سر میز شام مجوزشو بهم داد!همون کارت معروف!همون پست دوس داشتنی خودم! 8 آذر،یک شمع را روشن نکرده برایم خاموش کنید!
-
آزادی-اسلامشهر
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 15:38
امان از این ترافیک بغض و گریه.در راه بند گلو
-
استدلال ندارد
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 15:41
آخرین فرصت دید زدنت بود. پشت پنجره بودم.باران سیاه و سفید بود.رفتی،رفتم...به عرش،به فاک...
-
هی من میگم نه،تو میگی آره
شنبه 22 آبانماه سال 1389 18:49
ناگهانی بود کوچ حضورت از بستر این دو چشم، ناگهانی بود،فقط همین.مرگ مداوم آسمان ما.../
-
ما که رفتیم،می رویم
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 18:29
بهترین لباسامو پوشیدم.یه عطر تند که بوش دهن آدمو سرویس میکرد.سر و صورتمو با بهترین ژیلت ها زدم.افتر شیو خنک پشتش/یه کراوات مارک دار مشکی رنگ با طرح پر طاووس روش.جای اون عینک احمقانه لنزمو گذاشتم.عادت نداشتم بهش.کفشای رنگ عسلم که کلی باحاشون حال میکردم.خودش ازم خواسته بود برم.به صرف .../ نزدیکای تالار بودم که که حالم...
-
گزینه های تو در من.
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 13:02
رهام کن از این stand by لعنتی. یا برگرد و روشنم کن.. یا واسه همیشه خلاصم کن.خاموشم کن.
-
بدون عنوان3
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 15:01
عاشق مردنم/ شاید دستان تو یکی از گزینه ها باشد...
-
بی مقز
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 18:23
داشت با خودکار رو کاغذ ور میرفت.منم داشتم نیگاش میکردم.هر از گاهی سرشو میاورد بالا.یه نگا مینداخت ببینه حواسم بهش هست یا نه.با چشم بهش اشاره میدادم نکن!نرو رو اعصابم.چشماشو مینداخت بالا که اره،یعنی نه.هر وقت لج میکنه همین طوریه.لوس میشه واسه من.خودکارو ازش گرفتم کفتم چته؟چی میخواستی بگی بعد از این همه وقت اومدی...
-
بدون عنوان 2
جمعه 7 آبانماه سال 1389 14:47
لعنت بتو.به این شهر.به صدای آدماش.به چراغای خیابونش که همش تنهاییمون به رخم میکشه.لعنت به این فندکی که گاز تموم کرده.لعنت بتو.لعنت یه هر چی گل قرمز.لعنت به هر چی هوای صاف.میخوام بشوره ببره من و این بارون.وقتی لعنت بتو.